گنجور

 
خواجوی کرمانی

زهی ز چرخ برین برده در بلندی آب

نشانده رفعت تو باد بادگیر سحاب

بیاد باده گساران مجلست خورشید

ببزمگاه افق نوش کرده جام شراب

ز شوق پرده سرایان ساحتت ناهید

به پرده های فلک در فکنده بانگ رباب

مقیم بر در و دیوار عیش خانه ی تو

همای سدّره نشیمن نشسته همچو ذباب

ز جرعه ی طرب انگیز می پرستانت

مدام خسرو انجم فتاده مست و خراب

بود طیور ترا گلشن بقا بستان

سزد و حوش ترا سبزه زار گردون غاب

زحل ز بهر بنایت چو هندوی طیان

بدلو ریخته بر گل ز بحر اخضر آب

خرد بمعتکفان درت بعهد وزیر

خطاب کرده که طوبی لهم و حسن مآب

نهال روضه ی دولت که چرخ دولابی

بود بگلشن او سر فکنده چون دولاب

سپهر اختر اقبال شمس دولت و دین

که ماه را رسد از آفتاب رایش تاب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode