زهی ز چرخ برین برده در بلندی آب
نشانده رفعت تو باد بادگیر سحاب
بیاد باده گساران مجلست خورشید
ببزمگاه افق نوش کرده جام شراب
ز شوق پرده سرایان ساحتت ناهید
به پرده های فلک در فکنده بانگ رباب
مقیم بر در و دیوار عیش خانه ی تو
همای سدّره نشیمن نشسته همچو ذباب
ز جرعه ی طرب انگیز می پرستانت
مدام خسرو انجم فتاده مست و خراب
بود طیور ترا گلشن بقا بستان
سزد و حوش ترا سبزه زار گردون غاب
زحل ز بهر بنایت چو هندوی طیان
بدلو ریخته بر گل ز بحر اخضر آب
خرد بمعتکفان درت بعهد وزیر
خطاب کرده که طوبی لهم و حسن مآب
نهال روضه ی دولت که چرخ دولابی
بود بگلشن او سر فکنده چون دولاب
سپهر اختر اقبال شمس دولت و دین
که ماه را رسد از آفتاب رایش تاب