روز اوّل که به چشمت نظر افتاد مرا
وای از چشم تو زان باده که در داد مرا
چشم مست تو چو بنیاد خرابی بنهاد
دست جور تو برافکند ز بنیاد مرا
به وفا با غم سودای تو تا بستم عهد
کس از آن عهد ندیده ست دگر شاد مرا
ای که از خاک درت یافت دو چشمم آبی
می دهد آتش سودای تو بر باد مرا
دور روی تو بیفکند ز دستم گل عیش
چه توان گفت که از دور چه افتاد مرا
باز آن طرّه گیسوی تو یا رب ز چه روی
نکند یک نفس از بند غم آزاد مرا
پیش سلطان خیال تو کنم بر سر خاک
دادخواهان ز غمت تا بدهد داد مرا
بیم باشد که ز پس درد برآید نفسم
یک نفس گر نرسد ناله به فریاد مرا
گفته بودی که شب و روز کنم یاد جلال
یاد می دار، که بگذاشتی از یاد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تأثیر عمیق نگاه معشوق و عشقش به او صحبت میکند. او از آتش عشق و غم ناشی از آن میگوید و از چشم معشوق که باعث ویرانی او شده است، شکایت میکند. شاعر به وفاداریاش به عشق و غمش اشاره میکند و احساس میکند که هیچکس نتیجه این وفاداری را نمیفهمد. او همچنین به زیبایی و یار غایبش اشاره میکند و میگوید که دوری آن باعث درد و رنجش است. شاعر در نهایت از امید به یادآوری معشوق و گله از فراموشی او سخن میگوید و به حال خود که در انتظار روزی بهتر است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در روز اولی که نظرت به من افتاد، وحشتناک است تاثیر چشمان تو بر من، به خاطر آن میخوشی که به من هدیه دادی.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و سرمست تو بهقدری ویرانگر است که باعث تخریب بنیاد و اساس وجودم شده و دست ستم و ظلم تو همه چیزم را به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: من با وفا و پایبندی به عشق تو، عهدی را بستهام که کسی غیر از من برای آن عهد خوشحال نشده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از خاک درت، دو چشمم رنگ آب را به من میبخشد، آتش عشق تو، مرا در دست باد میسپارد.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، شادیام به پایان رسید و حالا نمیدانم چه چیزی بر سرم آمده است.
هوش مصنوعی: ای خدا، چرا دوباره همان تار موی تو که مرا دچار غم کرده، یک لحظه هم نمیتواند از این بند رهایی یابد؟
هوش مصنوعی: من در برابر پادشاه خیال تو، بر سر خاک افرادی که از درد و غمت شکایت دارند، خواهش میکنم تا حقوق من را ادا کند.
هوش مصنوعی: نگرانی وجود دارد که پس از درد و رنج، نفس من به شماره بیفتد و اگر نالهام به فریاد نرسد، ممکن است نتوانم از این وضعیت رهایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: تو به من گفته بودی که همیشه و در هر زمان به یاد جلال باشم، اما حالا من را از یاد بردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوری از روزن اقبال درافتاد مرا
که از و خانۀ دل شد طرب آباد مرا
ظلمت آباد دلم گشت چنان نورانی
کآفتاب فلکی خود بشد از یاد مرا
وین همه پرتوی از خاطره مخدوم منست
[...]
تا بر آنقامت و بالا نظر افتاد مرا
بس ملولست دل از سرو و زشمشاد مرا
در هوای لب شیرین تو ایخسرو حسن
شد بتلخی ز بدن روح چو فرهاد مرا
تا رقم بربقم از نیل صبوحی زده ئی
[...]
دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا
راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست
اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا
هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد
[...]
چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا
تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن
جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا
بارها از سخن خویش به چاه افتادم
[...]
به پیامی که کند باد صبا یاد مرا
روم از دست ندانم که چه افتاد مرا
به کمند سر زلف تو گرفتار مباد
آنکه خواهد کند از قید تو آزاد مرا
دشمنی کر پی بیداد مرا یاد کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.