روزی بسر کوی خرابات رسیدم
در کوی خرابات یکی مغبچه دیدم
از چشم بشد ظلمت و سرچشمه ی خضرم
چون در خط سبز و لب لعلش نگریدم
نقش دو جهان محو شد از لوح ضمیرم
چون نقش رخش بر ورق دیده کشیدم
در لعل لبش یافتم آن نکته که عمری
در عالم جان معنی آن می طلبیدم
تا شیشه ی خودبینی و هستی نشکستم
یک جرعه بکام از می لعلش نچشیدم
ساکن نشدم در حرم کعبه ی وحدت
تا بادیه ی عالم کثرت نبریدم
با من سخن از درس و کتب خانه مگوئید
اکنون که وطن بر در میخانه گزیدم
ایمان چه دهم عرض چو در کفر فتادم
قرآن چه کنم حفظ چو مصحف بدریدم
تسبیح بیفکندم و ناقوس گرفتم
سجّاده گرو کردم و زنّار خریدم
بردار شدم تا بدهم داد انا الحق
معنی انا الحق ز سر دار شنیدم
خواجو بدر دیر شو و کعبه طلب کن
زیرا که من از کفر به اسلام رسیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به کوی خرابات میرسد و با دختری زیبا آشنا میشود که چشمهایش مانند ظلمت و لبهایش مانند لعل است. او با نگاه به چهرهاش تمام دنیا را فراموش میکند و به معنا و حقیقتی که سالها به دنبالش بوده، میرسد. شاعر اشاره میکند که تا زمانی که خودبینی و منیت را کنار نگذاشته، نتوانسته از می لعل دختر بنوشد. او به جای ماندن در کعبه وحدت، به دنیای کثرت سفر میکند و از دروس و کتابها دور میشود. احساس میکند که به کفر افتاده و تعلقی به تعالیم مذهبی ندارد. او تسبیح را میاندازد و به جستجوی حقیقت میپردازد، از کفر به اسلام میرسد و به پیروی از عشق و حقیقت میپردازد. در پایان، شاعر از خواجو میخواهد که به میخانه برود و به جای جستجوی کعبه، حقیقت را طلب کند.
هوش مصنوعی: روزی به محلهای که مخصوص خوشگذرانی و شادمانی بود رفتم و در آنجا دختری را دیدم.
هوش مصنوعی: چشمم تاریکی را کنار زد و وقتی به سرسبزی و لبهای زیبای او نگاه کردم، همه چیز را روشن و زنده دیدم.
هوش مصنوعی: دو جهان از خاطر من محو شد، مانند نقشی که چهره محبوبم بر صفحه چشمم به جا گذارد.
هوش مصنوعی: در لبهای سرخ او، رازی را کشف کردم که سالها در وجودم به دنبالش بودم و به دنبال معنایش میگشتم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خودخواهی و وجود خود را نشکستهام، جرعهای از شراب سرخ او نچشیدهام.
هوش مصنوعی: هرگز در حریم وحدت آرامش پیدا نکردم، زیرا هنوز از دنیا و کثرتها جدا نشدهام.
هوش مصنوعی: حالا که به میخانه نزدیک شدهام، دیگر درباره درس و کتابهای خانگی با من صحبت نکنید.
هوش مصنوعی: من چه چیزی میتوانم از ایمان بگویم وقتی که در بیایمانی افتادهام؟ حفظ قرآن چه فایدهای دارد وقتی که خود کتاب را پاره کردهام؟
هوش مصنوعی: به معنای این است که من آداب و رسوم مذهبی خود را کنار گذاشتهام و به جای آن به نمادهای دیگری از باور و اعتقاد روی آوردهام. من سجادهام را به بهایی گذاشتم و به چیزی دیگر که نمایانگر جایگاه جدید من باشد روی آوردهام.
هوش مصنوعی: من از جان برخاستم تا حقیقت را اعلام کنم. معنای «من حق هستم» را از سر دار (جایی که افراد به دار آویخته میشوند) شنیدهام.
هوش مصنوعی: به معبد برو و به جستجوی کعبه بپرداز، چرا که من از نادانی به روشنایی حقیقت رسیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن چیست که من از تو و عشق تو ندیدم
وان چیست که در هجر تو از تو نشنیدم
احسنت چنین کن همه خون دل من خور
کاخر بگزافت ز جهان بر نگزیدم
رفتی و بر دشمن من خوش بنشستی
[...]
گفتم که فروغی ز لب لعل تو دیدم
گفتا رقم دلشدگان بر تو کشیدم
گفتم خبرت هست که خون می شودم دل
گفتا ز می خون دلت نیز شنیدم
گفتم که دل از عشق تو بی صبر و قراراست
[...]
آیا که چه از زلف سیاه تو کشیدم
کز جمله جهان مهر جمال تو گزیدم
چون غمزه ی عاشق کش خونریز تو دیدم
از صحبت جان آن نفس امید بریدم
نام تو شنیدم رخ خوب تو ندیدم
چون روی نمودی به از آنی که شنیدم
ازمن مبر ای دوست که بی صحبت تو عمر
بادیست که ازوی به جز از گرد ندیدم
شمشیر مکن تیز بخون من مسکین
[...]
تا زلف تو برداشتم و روی تو دیدم
در وصف نیامد که چه دیدم، چه کشیدم
جانم شب هجر تو چو ساغر به شب آمد
وز لعل تو یک روز به کامی نرسیدم
بادا شبِ تو خوش که من بی سر و بی پای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.