گنجور

 
خواجوی کرمانی

روزی بسر کوی خرابات رسیدم

در کوی خرابات یکی مغبچه دیدم

از چشم بشد ظلمت و سرچشمه ی خضرم

چون در خط سبز و لب لعلش نگریدم

نقش دو جهان محو شد از لوح ضمیرم

چون نقش رخش بر ورق دیده کشیدم

در لعل لبش یافتم آن نکته که عمری

در عالم جان معنی آن می طلبیدم

تا شیشه ی خودبینی و هستی نشکستم

یک جرعه بکام از می لعلش نچشیدم

ساکن نشدم در حرم کعبه ی وحدت

تا بادیه ی عالم کثرت نبریدم

با من سخن از درس و کتب خانه مگوئید

اکنون که وطن بر در میخانه گزیدم

ایمان چه دهم عرض چو در کفر فتادم

قرآن چه کنم حفظ چو مصحف بدریدم

تسبیح بیفکندم و ناقوس گرفتم

سجّاده گرو کردم و زنّار خریدم

بردار شدم تا بدهم داد انا الحق

معنی انا الحق ز سر دار شنیدم

خواجو بدر دیر شو و کعبه طلب کن

زیرا که من از کفر به اسلام رسیدم

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

آن چیست که من از تو و عشق تو ندیدم

وان چیست که در هجر تو از تو نشنیدم

احسنت چنین کن همه خون دل من خور

کاخر بگزافت ز جهان بر نگزیدم

رفتی و بر دشمن من خوش بنشستی

[...]

امامی هروی

گفتم که فروغی ز لب لعل تو دیدم

گفتا رقم دلشدگان بر تو کشیدم

گفتم خبرت هست که خون می شودم دل

گفتا ز می خون دلت نیز شنیدم

گفتم که دل از عشق تو بی صبر و قراراست

[...]

خواجوی کرمانی

آیا که چه از زلف سیاه تو کشیدم

کز جمله جهان مهر جمال تو گزیدم

چون غمزه ی عاشق کش خونریز تو دیدم

از صحبت جان آن نفس امید بریدم

سیف فرغانی

نام تو شنیدم رخ خوب تو ندیدم

چون روی نمودی به از آنی که شنیدم

ازمن مبر ای دوست که بی صحبت تو عمر

بادیست که ازوی به جز از گرد ندیدم

شمشیر مکن تیز بخون من مسکین

[...]

ناصر بخارایی

تا زلف تو برداشتم و روی تو دیدم

در وصف نیامد که چه دیدم، چه کشیدم

جانم شب هجر تو چو ساغر به شب آمد

وز لعل تو یک روز به کامی نرسیدم

بادا شبِ تو خوش که من بی سر و بی پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه