گنجور

 
خواجوی کرمانی

آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش

آن نقش بین که سجده کند نقش آذرش

بدری که در شکن شود از باد کاکلش

سروی که بر سمن فتد از مشک چنبرش

مرجان کهینه بنده ی یاقوت و لؤلؤش

سنبل کمینه خادم ریحان و عنبرش

مه سایه پرور شب خورشید مسکنش

شب سایه گستر مه خورشیدی منظرش

تابی فکنده بر قمر از زلف تابدار

شوری فتاده در شکر از تنگ شکّرش

هاروت در جوار هلال منعّلش

خورشید در نقاب شب سایه گسترش

سنبل دمیده گرد گلستان عارضش

ریحان شکفته بر سر سروسمن برش

جان در پناه لعل روان بخش جان فزاش

دل در کمند زلف دلاویز دلبرش

طوطی شکرشکن شده در باغ عارضش

زاغ آشیانه ساخته بر شاخ عرعرش

خواجو سرشک اگرچه ز چشمش فکنده ئی

بر دیده جاش ساز که اصلیست گوهرش