بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش
زان نادره ی دور زمان هر که خبر یافت
نبود خبر از حادثه ی دور زمانش
بگذشت و نظر بر من بیچاره نیفکند
او با دگران و من مسکین نگرانش
بلبل نبود در چمنش برگ و نوائی
چون گلبن خندان ببرد باد خزانش
سرو ار زلب چشمه برآید چو درآید
بر چشم کنم جای سهی سرو روانش
عقل ار متصوّر شودش طلعت لیلی
مجنون شود از سلسله ی مشک فشانش
کی شرح دهد خامه حدیث دل ریشم
زینگونه که خون می رود از تیغ زبانش
گو از سر میدان بلا خیمه برون زن
عاشق که تحمّل نبود تیغ و سنانش
نقّاش چو در نقش دلارای تو بیند
واله شود و خامه در افتد زبنانش
هر خسته که جان پیش سنان تو سپر ساخت
هم زخم سنان تو کند مرهم جانش
خواجو چو تصور کند آن جان جهانرا
دیگر متصوّر نشود جان و جهانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر از احساسات و دردهای خود سخن میگوید و به زیباییهای معشوق اشاره میکند. او میگوید که در زندگیاش فقط خندههای معشوق را دیده و هیچ حادثهای از زمانش نشنیده است. معشوق به او توجهی ندارد و او را در اندوه خود رها کرده است.
شاعر به تضاد زیباییهای دنیای عشق و رنج ناشی از آن اشاره میکند و بیان میکند که عشق میتواند عقل را نیز مغلوب کند. او از سختیهای عشق و نا امیدی ناشی از جدایی مینالد و در نهایت به جایی میرسد که میگوید فکر کردن به معشوق برایش به قدری جذاب است که دیگر هیچ چیز دیگر را نمیتواند تصور کند.
به طور کلی، این شعر به زیبایی و سختیهای عشق پرداخته و احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوقش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: جز خندهای از او چیزی ندیدم و هیچ علامتی از دهانش نشنیدم.
هوش مصنوعی: هر کس که از آن شخصیت نایاب و بیهمتا در زمان باخبر شد، دیگر هیچ خبری از حوادث و پیشامدهای زمان خود ندارد.
هوش مصنوعی: او از کنار من گذشت و به من توجهی نکرد، در حالی که با دیگران به گفتگو مشغول بود و من، که در حسرت او بودم، فقط به او نگاه میکردم.
هوش مصنوعی: در چمن زادگاه او، نه بل بل آواز میخواند و نه گیاهی سبز وجود دارد، چون باد پاییزی تمام زیباییها و شادابیها را با خود برده است.
هوش مصنوعی: اگر سرو زیبایی از لبه چشمه بیرون بیاید، وقتی بر چشم من قرار گیرد، جایگاه یک سرو روان و خوشنما را به آن میدهم.
هوش مصنوعی: اگر عقل، زیبایی لیلی را تصور کند، مجنون خواهد شد از عطر خوش مشک او.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به خوبی احساسات عمیق و دردهای درونیام را بیان کند، همانطور که خون از تیغ زبانش میریزد.
هوش مصنوعی: از دل میدان نبرد، بیرون بیا و چادر عشق را برافراز، زیرا جان عاشق تاب دیدن شمشیر و نیزه را ندارد.
هوش مصنوعی: نقاش وقتی زیبایی چهرهی تو را ببیند، حیرتزده میشود و قلمش به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: هرکس که در برابر نیزههای تو تواناییاش را به خطر میاندازد، به نوعی زخمهای تو میتواند تسکینی برای جان او باشد.
هوش مصنوعی: خواجو وقتی به یاد محبوبش میافتد، دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست و همه چیز را فراموش میکند. زندگی و جانش به محبوبش گره خورده است و در غیاب او، نه زندگیاش معنا دارد و نه وجودش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیهات نزاری بنگر بوسه ستانش
زلفش بکش و لب بگز و بوسه ستانش
با آن که چنین است مشو غرّه به حسنش
بی کار چرا باشی مگذار چنانش
مگریز ز تیرِ مژۀ مستش اگرچه
[...]
هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست
از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش
هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی
هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش
صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش
به زان که ببینم به طفیل دگرانش
میکرد شبی نسبت خود شمع به خوبان
چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش
دل داشت یقین نیستی آن دهن اما
[...]
آن گه که تو باشی در مردن نگرانش
با صد هوس از دل نرود حسرت جانش
دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی
غافل که دهد عمر ابد لذت جانش
بی بهره شهید تو که از پرسش محشر
[...]
آن کس که نشان داد برون از دو جهانش
سرگشته تر از تیر هوایی است نشانش
مادر چه شماریم، که سر پنجه خورشید
در خون شفق می تپد از شوق عنانش
چشم دو جهان واله آن قامت رعناست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.