گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

گرچه تنگست دلم چون دهن خندانش

دل فراخست در آن سنبل سرگردانش

هر کجا می رود اندر دل ویران منست

گنج لطفست از آن جای بُود ویرانش

برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی

هر که در بحر بمیرد چه غم از بارانش

درد صاحبنظران را بدوا حاجت نیست

عاشق آنست که هم درد بُود درمانش

هدف ناوک او سینه ی من می باید

تا بجای مژه در دیده کشم پیکانش

هر که را دست دهد طلعت یوسف در چاه

خوشتر از مملکت مصر بُود زندانش

حاصل از عمر گرامی چو همین یک نفسست

اگرت هم نفسی هست غنیمت دانش

در ره عشق مسلمان نتوان گفت او را

که بکفر سر زلفت نبُود ایمانش

پیش روی تو چه حاجت که بُود شمع بپای

چون بمجلس بنشینی نفسی بنشانش

کشتی از ورطه ی عشقت نتوان برد برون

زانک بحریست که پیدا نبُود پایانش

میل خواجو همه خود سوی عراقست مگر

صبر ایوب خلاصی دهد از کرمانش

 
 
 
سعدی

صاحبا، عمر عزیز است غنیمت دانش

گوی خیری که توانی ببر از میدانش

چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر

حاصل آن است که دایم نبود دورانش

آن خدای است تعالی، ملک الملک قدیم

[...]

همام تبریزی

این نه دردیست که بی دوست بود درمانش

خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش

عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش

عشق فریاد برآرد که مکن فرمانش

ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان

[...]

ابن یمین

حبذا شهر علائیه و شهرستانش

خرما نزهت باغ خوش و باغستانش

این نه شهریست بهشتیست پر از ناز و نعیم

خازنی نیست سزاوارتر از رضوانش

قهرمان وی اگر سوی فلک حکم کند

[...]

سیف فرغانی

حبذا عرصهٔ ملکی که تویی سلطانش

ملک گردد چو بهشت ار تو شوی رضوانش

در همه مملکت امروز سلیمانی نیست

کآدمی را نبود دردسر از دیوانش

ای که در مملکت قیصر و خاقان شاهی

[...]

صائب تبریزی

شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش

چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش

شهسواری که منم گردره جولانش

آفتاب ازمژه جاروب کند میدانش

برگ آسایش ازین خاک سیه کاسه مجو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه