چه بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
دل شکسته ما را در اضطراب انداخت
بخون دیده ی ما تشنه شد جهان ورواست
که دیده بود که ما را درین عذاب انداخت
کباب شد دلم از سوز سینه و آتش عشق
ببرد آبم و خون در دل کباب انداخت
چه دید دیده ی خونبار من که یکباره
بقصد خونم ازینسان سپهر بر آب انداخت
دل ار بحلقه ی شوریدگان کشد چه عجب
مرا که زلف تو در حلق جان طناب انداخت
بیا که ساقی چشمم بیاد لعل لبت
ز اشک در قدح آبگون شراب انداخت
عروس مهوش ساغر نگر که وقت صبوح
نمود طلعت و آتش در آفتاب انداخت
گذشت نغمه ی مطرب ز ابر و غلغل ما
خروش در دل نالنده ی رباب انداخت
چو زهره دید رخ زرد و اشک خواجو گفت
که مهر در قدح زر شراب ناب انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساس درد و عشق شاعر است. شاعر از زیبایی قمر و شب سخن میگوید که دل او را به اضطراب انداخته است. او بیان میکند که چشمانش به خاطر عشق و غم خونین شده و این حالت او را در عذاب قرار داده است. احساسات عمیق و سوز را در دل دارد و عشقش او را به حالت کبابی رسانده است. او از زلف معشوق به عنوان طنابی یاد میکند که جانش را گرفته و از ساقی میخواهد که به یاد لبهایش، از اشکهای او شرابی بسازد. همچنین، شاعر به زیباییهای عروس مهوش و نغمههای دلانگیز اشاره میکند و با احساساتی غمگین از محبتها و یادآوریها سخن میگوید. در نهایت، او به تماشاگری که با زیبایی و اندوهش آشناست، اشاره میکند و از فضای شعر غمگین و عاشقانهای که در آن زندگی میکند، پرده برمیدارد.
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی ماه در شب غمانگیز تاثیرگذار است، که دل شکسته ما را بیشتر دچار نگرانی و اضطراب میکند.
هوش مصنوعی: چشم ما به دیدن تو بسیار مشتاق است و دنیا بر ما میگذرد، چرا که تو ما را در این رنج و عذاب قرار دادهای.
هوش مصنوعی: دل من از شدت عشق و آتش آن، به شدت داغ و آتشین شده و این احساس مرا به مرز نابودی کشانده است. این عشق به قدری عمیق است که آب و خون را در دل من به هم میزند و آتش میافروزد.
هوش مصنوعی: چشم من چه چیزی را دید که ناگهان هدفم قرار گرفت و اینگونه آسمان بر روی آب ریخت؟
هوش مصنوعی: اگر دل من به جمع عاشقان بپیوندد، چه عجیب است وقتی که موهای تو در حلقه جان من مانند طناب افتاده است.
هوش مصنوعی: بیایید که ای ساقی، چشمم برای یادآوری لب سرخ تو، اشکهایم را در جامی پر از شراب مانند آب ریخته است.
هوش مصنوعی: به عروس زیبا و دلربا نگاه کن که نور صبح با چهرهاش درخشش و حرارت را در آفتاب پراکنده کرده است.
هوش مصنوعی: نغمهی موسیقیدان از میان ابرها گذشت و صدای ما در دل کسی که با رباب میناله، طنین انداز شد.
هوش مصنوعی: وقتی زهره چهرهی زرد و اشکها را دید، خواجو گفت که عشق با خوشی در جام طلا شراب خالص ریخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخت
به زلف تیره شب نور صبح تاب انداخت
کلید زر شد و بگشاد آفتاب فلک
به دیده ها که شب تیره قفل خواب انداخت
سحر جواهر انجم یگان یگان دزدید
[...]
بیا که شاهد بستان ز رخ نقاب انداخت
نسیم در سر زلف بنفشه تاب انداخت
صبا شمیم گل و بوی یار گلرخ داد
مرا و مرغ چمن را در اضطراب انداخت
پی نثار قدوم گل از شکوفه نسیم
[...]
بیا که پیر مغان در سبو شراب انداخت
هوای مغبچه دلها در اضطراب انداخت
نه ساقی از خوی رخسار خود چکاند به جام
پی نشاط دل من به می گلاب انداخت
بجست اهل طرب را پی نشاط صبوح
[...]
در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟
هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود
که عشق فتنه درین عالم خراب انداخت
قضا نگر که: چو پیمانه ساخت از گل من
[...]
بگل خطت چو نقابی ز مشک ناب انداخت
هزار شاهد فتنه ز رخ نقاب انداخت
مه رخ تو که سر زد خط از خواشی آن
هزار ناوک طعنه بر آفتاب انداخت
دمید تا خط چون شب ز روی چون روزت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.