گنجور

 
خواجوی کرمانی

ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیازست

وانجا که نیازست که حاجت بنمازست

بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت

کان چیز که جز عشق بود عین مجازست

چون مرغ دل خسته ی من صید نگردد

هرگاه که بینم که در میکده بازست

آنکس که بود معتکف کعبه ی قربت

در مذهب عشاق چه محتاج حجازست

هر چند که از بندگی ما چه بر آید

ما بنده آنیم که او بنده نوازست

دائم دل پرتاب من از آتش سودا

چون شمع جگر تافته در سوز و گدازست

می سوزم و می سازم از آن روی که چون عود

کار من دلسوخته از سوز بسازست

حال شب هجر از من مهجور چه پرسی

کوتاه کن ای خواجه که آن قصه درازست

خواجو چکند بیتو که کام دل محمود

از مملکت روی زمین روی ایازست

 
 
 
مسعود سعد سلمان

زلف تو مگر جانا امید و نیازست

زیرا که چنین هر دو سیاه است و درازست

بسته ست به جعد تو دل من نه عجب زآنک

دلها همه در بسته امید و نیازست

حکیم نزاری

در کویِ خرابات کسی را که نیازست

هشیاری و مستیش همه عین نمازست

آن جا نپذیرند نماز و ورع و زهد

آنچ از تو پذیرند درین کوی نیازست

تا مستیِ رندانِ خرابات بدیدم

[...]

ناصر بخارایی

گر راه حرم چون سر زلف تو درازست

از کعبه دری بر دل عشاق تو بازست

تا گوشهٔ‌ ابرویِ تو محراب دل ماست

ما را نه سر دیر و آهنگ حجازست

یک عاشق پاکیزه نظر نیست چو محمود

[...]

جهان ملک خاتون

ما را به رخ خوب تو ای دوست نیازست

در بوته عشقت دل مسکین به گدازست

حال من دلخسته که گوید به نگارم

جز باد صبا کاو به جهان محرم رازست

ای باد صبا از من دلخسته بگویش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
قاسم انوار

بگذار ره صومعه، کان دور و درازست

بنشین بدر میکده، کان خانه رازست

چون بانگ نمازی نشنیدی تو درین کوی؟

گر گوش تو بازست همه بانگ نمازست

از خرقه و زنار و ز سجاده و تسبیح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه