ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیازست
وانجا که نیازست که حاجت بنمازست
بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت
کان چیز که جز عشق بود عین مجازست
چون مرغ دل خسته ی من صید نگردد
هرگاه که بینم که در میکده بازست
آنکس که بود معتکف کعبه ی قربت
در مذهب عشاق چه محتاج حجازست
هر چند که از بندگی ما چه بر آید
ما بنده آنیم که او بنده نوازست
دائم دل پرتاب من از آتش سودا
چون شمع جگر تافته در سوز و گدازست
می سوزم و می سازم از آن روی که چون عود
کار من دلسوخته از سوز بسازست
حال شب هجر از من مهجور چه پرسی
کوتاه کن ای خواجه که آن قصه درازست
خواجو چکند بیتو که کام دل محمود
از مملکت روی زمین روی ایازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و نیاز روحانی است. شاعر به آتشکده و کعبه به عنوان نمادهای مقدس اشاره میکند و میگوید که در این مکانها همواره نیاز به عشق وجود دارد. او بر این باور است که بدون عشق، هر نوع عبادت و بندگی بیمعناست. شاعر به وضعیت دلbroken خود اشاره میکند و بیان میکند که عشق واقعی او را به دنیای مجاز وصل نمیکند. در نهایت، او از درد و سوز دلش میگوید و به معشوق خود تمجید میکند و میخواهد که به جای قصههای طولانی، بر احوال او تمرکز شود. در یک جمعبندی، عشق و سجدهی خالصانه به معشوق از دغدغههای اصلی وی است.
هوش مصنوعی: مقصود از آتشکده و کعبه، جایی است که برای برآوردن نیازها و دعا کردن به آنجا مراجعه میشود. در واقع، هر جا که نیاز باشد و دل انسان به دعا و نیاز بسوزد، همان جا است که باید خواستهها را مطرح کرد.
هوش مصنوعی: بدون عشق، حقیقت واقعی به بازی گرفته نمیشود، زیرا هر چیزی که از عشق به دور باشد، تنها یک خیال و توهم است.
هوش مصنوعی: وقتی که میبینم در میکده باز است و شاداب، دل خسته و بییار من همچنان پر از حسرت و اندوه است و به آزادی و شادی دست نمییابد.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق و نزدیک شدن به معشوق است، نیازی به سفر به حجاز و مکه ندارد؛ او با بودن در حالت اعتکاف و نزدیکی به معشوق، به هدف خود دست یافته است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از ما چه کاری برمیآید، ما آن بندگانیم که خداوند دارای لطف و محبت است.
هوش مصنوعی: دل من همیشه در حال پرتاب و تلاطم است، مانند شمعی که در آتش میسوزد و داغ و در حال ذوب شدن است.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق میسوزم و با همین سوز در خودم میسازم، زیرا مانند چوب عود که در آتش میسوزد و عطر خوشی از خود به جا میگذارد، من نیز در دل سوختن، خویشتن را میسازم و به اوج میرسانم.
هوش مصنوعی: ای دوست، حال و روز من را در شب جدایی نپرس؛ مختصر بگو که داستان دردناکی دارم.
هوش مصنوعی: خواجو میگوید که کسی مانند ایاز، مورد علاقه محمود، در این دنیای خاکی، دوست داشتنی و ارزشمند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو مگر جانا امید و نیازست
زیرا که چنین هر دو سیاه است و درازست
بسته ست به جعد تو دل من نه عجب زآنک
دلها همه در بسته امید و نیازست
در کویِ خرابات کسی را که نیازست
هشیاری و مستیش همه عین نمازست
آن جا نپذیرند نماز و ورع و زهد
آنچ از تو پذیرند درین کوی نیازست
تا مستیِ رندانِ خرابات بدیدم
[...]
گر راه حرم چون سر زلف تو درازست
از کعبه دری بر دل عشاق تو بازست
تا گوشهٔ ابرویِ تو محراب دل ماست
ما را نه سر دیر و آهنگ حجازست
یک عاشق پاکیزه نظر نیست چو محمود
[...]
ما را به رخ خوب تو ای دوست نیازست
در بوته عشقت دل مسکین به گدازست
حال من دلخسته که گوید به نگارم
جز باد صبا کاو به جهان محرم رازست
ای باد صبا از من دلخسته بگویش
[...]
بگذار ره صومعه، کان دور و درازست
بنشین بدر میکده، کان خانه رازست
چون بانگ نمازی نشنیدی تو درین کوی؟
گر گوش تو بازست همه بانگ نمازست
از خرقه و زنار و ز سجاده و تسبیح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.