گرچه کاری چو عشقبازی نیست
بگذر از وی که جای بازی نیست
بحقیقت بدان که قصه عشق
پیش صاحبدلان مجازی نیست
چون نواهای دلکش عشاق
هیچ دستان بدلنوازی نیست
ملک محمودی از کجا یابی
اگرت سیرت ایازی نیست
توسن طبع را عنان درکش
که روانی به تیز تازی نیست
شمع را زان زبان برند که او
عادتش جز زبان درازی نیست
باده ی صاف کو که صوفی را
جامه بی جام می نمازی نیست
دل دستانسرای مستانرا
پرده سوزی به پرده سازی نیست
خیز خواجو که نزد مشتاقان
مهر ورزی بمهره بازی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آخر این علم کار بازی نیست
علم دین پارسی و تازی نیست
کار این سلطنت مجازی نیست
باز دان این، که کار بازی نیست
عشق بازیست عشقبازی نیست
عشقبازی به عشوه سازی نیست
عشق دارد حقیقتی دیگر
حالت عاشقان مجازی نیست
ساز ما ناله ایست دل سوزی
[...]
عشقبازی طریق بازی نیست
بجز از سوز و جان گدازی نیست
خرقه کانرا بخون نمی شویند
در ره عاشقی نمازی نیست
هر کرا عاقبت نشد محمود
[...]
کار ارباب ملک بازی نیست
بازی آیین سرفرازی نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.