گنجور

 
خواجوی کرمانی

چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی

به خوان ما خطی آوردی و خطا کردی

گرت کدورتی از دوستان مخلص بود

چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی

کنون که قامت من در پس تو شد چو کمان

دل مرا هدف ناوک بلا کردی

به خشم رفتی و اشکت ز پی دوانیدم

چو رفت آب رخم عزم ما چرا کردی

چرا چو گیسوی مشکین خویشتن در تاب

شدی و پیرهن صبر من قبا کردی

ز دیده رفتی و از دل نمی روی بیرون

در آن خرابه ندانم چگونه جا کردی

گر چنانک ز چشمم شدی حکایت کن

کز آب چون بگذشتی مگر شنا کردی

چو پیش اسب تو دیدی که می نهادم رخ

به شه زخم زدی و بردی و دغا کردی

کدام وقت ز احوال ما بپرسیدی

کدام روز نگاهی به سوی ما کردی

طبیب درد دل خستگان توئی لیکن

که دیده است که رنج کسی دوا کردی

چو در طریق محبت قدم زدی خواجو

ز دست رفتی و سر در سر وفا کردی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی

چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی

خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی

به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی

من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود

[...]

کلیم

خموش باش دلا عرض مدعا کردی

زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی

ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا

برون نمی روی از خاطری که جا کردی

بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت

[...]

سیدای نسفی

چه کرده ام که مرا همدم بلا کردی

به درد و محنت ایام مبتلا کردی

چنین که رسم تو بیگانه مشربی بودست

چرا ز روز ازل با خود آشنا کردی

به چشم اهل نظر همچو سرمه جایم بود

[...]

حزین لاهیجی

به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی

به یک نگه، من و دل را، ز هم جدا کردی

مشام یوسف اگر می شنید بوی تو را

هزار جامهٔ جان در غمت قبا کردی

دلم ز داغ تو ای عشق، کام خویش گرفت

[...]

صامت بروجردی

به وعده‌ای که نمودی عجب وفا کردی

مرا ز محنت فرزند خود رها کردی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه