گنجور

 
خواجوی کرمانی

نه عهد کرده‌ای آخر که قصد ما نکنی

چرا جفا کنی و عهد را وفا نکنی؟

چو آگهی که نداریم جز لبت کامی

روا بود که ز لب کام ما روا نکنی؟

ز ما نیامده جرمی، خدا روا دارد

که کینه ورزی و اندیشه از خدا نکنی؟

منِ غریب که گشتم ز خویش بیگانه

چه حالت است که با خویشم آشنا نکنی؟

مرا چو از همه عالم نظر بجانب توست

نظر بسوی منِ خسته‌دل چرا نکنی؟

کنون که کُشتی و بر خاکِ راهم افکندی

بود که بر سر خاکم چنین رها نکنی

تو را که آگهی از حال دردمندان نیست

مُعیّن است که درد مرا دوا نکنی

اگر چنانک سر صلح و دوستی داری

چرا نیایی و با دوستان صفا نکنی؟

چو آبِ دیده ز سر بَرگذشت خواجو را

چه خیزد ار بِنِشینی و ماجرا نکنی؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

اگر کسی پسری را از آن تو بکشد

به عمر خویش ره لعنتش رها نکنی

اگر کشندۀ فرزند مصطفاست یزید

حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنی؟

تو بر کشندۀ فرزند خود مکن لعنت

[...]

کمال خجندی

چه موجب است که هیچ التفات ما نکنی

ترحمی به غریبان بینوا نکنی

به دشمنان مخالف بسر بری باری

به دوستان وفادار جز جفا نکنی

چو کام ماندهی ز آن دهان بگو با ما

[...]

حزین لاهیجی

گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی

که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی

اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام

مرا غلط به گدایان پارسا نکنی

غمت به وادی دل، شد گران رکاب حزین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه