به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی
به یک نگه، من و دل را، ز هم جدا کردی
مشام یوسف اگر می شنید بوی تو را
هزار جامهٔ جان در غمت قبا کردی
دلم ز داغ تو ای عشق، کام خویش گرفت
ازین گهر، صدفم را گرانبها کردی
نماز زاهد افسرده می گذشت ز عرش
اگر به سرو قد یار، اقتدا کردی
حزین ، به طرز نشید تو آفرین بادا
لبم به زمزمهٔ عشق، آشنا کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد آن سخن میگوید. او با زیبایی و صبرش به محبوب اشاره میکند که چگونه با یک نگاه او را از خود جدا کرده است. همچنین به بوی محبوبی اشاره میکند که اگر به مشام یوسف میرسید، جانش را در عشق او فدای میکرد. شاعر از داغ عشقش میگوید که زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده و روحش را گرانبها کرده است. در نهایت، شاعر به زهد و عبادت اشاره میکند که اگر با زیبایی محبوب درمیآمیخت، زیباتر و معنویتر میشد و از عشقش یاد میکند که لبش را به آواز عاشقانه آشنا کرده است.
هوش مصنوعی: با یک نگاه زیبا، لباس صبر مرا به زینت آراستی و با همان نگاه، من و قلبم را از یکدیگر جدا کردی.
هوش مصنوعی: اگر بوی تو به گوش یوسف میرسید، به خاطر غم تو هزاران لباس جانش را در آن غم میپوشید.
هوش مصنوعی: عشق، دل من به خیال تو پر از درد و غم شده است، اما همین داغی که به من دادهای باعث شده که من مانند یک صدف گرانبها شوم.
هوش مصنوعی: نماز خالی و بیروح زاهد، در برابر زیبایی و جذابیت قد و قامت یار، هیچ ارزشی ندارد. اگر او به زیباییهای یار توجه کند، نمیتواند از عظمت و شکوه او چشمپوشی کند.
هوش مصنوعی: حزین، ای کاش باد تو را به زیبایی ستایش کند و لبم را با آواز عشق آشنا سازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی
چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی
خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی
به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی
من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود
[...]
چه چرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
به خوان ما خطی آوردی و خطا کردی
گرت کدورتی از دوستان مخلص بود
چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی
کنون که قامت من در پس تو شد چو کمان
[...]
خموش باش دلا عرض مدعا کردی
زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی
ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا
برون نمی روی از خاطری که جا کردی
بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت
[...]
چه کرده ام که مرا همدم بلا کردی
به درد و محنت ایام مبتلا کردی
چنین که رسم تو بیگانه مشربی بودست
چرا ز روز ازل با خود آشنا کردی
به چشم اهل نظر همچو سرمه جایم بود
[...]
به وعدهای که نمودی عجب وفا کردی
مرا ز محنت فرزند خود رها کردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.