گنجور

 
حزین لاهیجی

به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی

به یک نگه، من و دل را، ز هم جدا کردی

مشام یوسف اگر می شنید بوی تو را

هزار جامهٔ جان در غمت قبا کردی

دلم ز داغ تو ای عشق، کام خویش گرفت

ازین گهر، صدفم را گرانبها کردی

نماز زاهد افسرده می گذشت ز عرش

اگر به سرو قد یار، اقتدا کردی

حزین ، به طرز نشید تو آفرین بادا

لبم به زمزمهٔ عشق، آشنا کردی

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی

چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی

خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی

به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی

من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود

[...]

خواجوی کرمانی

چه چرم رفت که رفتی و ترک ما کردی

به خوان ما خطی آوردی و خطا کردی

گرت کدورتی از دوستان مخلص بود

چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی

کنون که قامت من در پس تو شد چو کمان

[...]

کلیم

خموش باش دلا عرض مدعا کردی

زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی

ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا

برون نمی روی از خاطری که جا کردی

بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت

[...]

سیدای نسفی

چه کرده ام که مرا همدم بلا کردی

به درد و محنت ایام مبتلا کردی

چنین که رسم تو بیگانه مشربی بودست

چرا ز روز ازل با خود آشنا کردی

به چشم اهل نظر همچو سرمه جایم بود

[...]

صامت بروجردی

به وعده‌ای که نمودی عجب وفا کردی

مرا ز محنت فرزند خود رها کردی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه