داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم
وز مستی و بیخویشتنی عار نداریم
ما را نه ز دین آر بشارت نه ز دینار
کاندیشه ز دین و غم دینار نداریم
تا منزل ما کوی خرابات مغان شد
خلوت بجز از خانه خمّاز نداریم
بیدار بسر بردن و تا روز نخفتن
سودی نکند چون دل بیدار نداریم
بازاری از آنیم که با ناله و زاری
داریم سری و سر بازار نداریم
از ما سخن یار چه پرسید که یکدم
بی یار نئیم و خبر از یار نداریم
ما را بجز از آه سحر همنفسی نیست
زیرا که جز او محرم اسرار نداریم
در دل بجز آزار نداریم ولیکن
مرهم بجز از یار دلازار نداریم
باز آی که بی روی تو ای یار سمن بوی
برگ سمن و خاطر گلزار نداریم
آزردن و بیزار شدن شرط خرد نیست
بیزار مشو چون ز تو آزار نداریم
با هیچکس انکار نداریم چو خواجو
ز آنروی که با هیچکسی کار نداریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.