دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
تا روز نخفتیم من و شمع جگر تاب
از دست دل سوخته و دیده خونبار
یک لحظه نبودیم جدا ز آتش و از آب
من در نظرش سوختمی ز آتش سینه
و او ساختی از بهر من سوخته جلاب
از بسکه فشاندیم دُر از چشم گهر ریز
شد صحن گلستان صدف لؤلؤی خوشاب
در پاش فکندم سر شوریده از آنروی
کو بود که می سوخت دلش بر من از اصحاب
یاران بخور و خواب بسر برده همه شب
وان سوخته فارغ ز خور و چشم من از خواب
او خون جگر خورده و من خون دل ریش
او می بقدح داده و من دل بمی ناب
او بر سر من اشک فشان گشته چو باران
و افتاده من دلشده از دیده بغرقاب
من با غم دل ساخته و سوخته در تب
و او از دم دود من دلسوخته در تاب
چون دید که خون دلم از دیده روان بود
می داد روان شربتم از اشک چو عنّاب
جز شمع جگر سوز که شد همدم خواجو
کس نیست که او را خبری باشد از این باب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و درد دل عاشق میپردازد. شاعر از شببیداری و گفتگو با محبوبش در مجلس اصحاب سخن میگوید. او و محبوبش برای یکدیگر سوخته و غمگین شدهاند. شاعر از شدت اشک و غم، فضای اطراف را به گلستانی پر از لؤلؤ تشبیه میکند. در این شب، یاران به خواب رفتهاند در حالی که او و محبوبش در تب عشق و دلسوختهای غرق هستند. شاعر به جانفشانی و عشق عمیقش اشاره میکند و به احساسی که از دیدن اشک محبوبش در دلش میجوشد، میپردازد. در نهایت، شاعر بیان میکند که غیر از شمعی که در کنار آنهاست، هیچ کس از حال آنها باخبر نیست.
هوش مصنوعی: دیشب در جمع دوستان تا صبح بیدار ماندیم و شمع هم به خاطر احساسات و گرما، دلش طاقت نیاورد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر دل شکسته و چشمان گریان، هیچ لحظهای از درد و رنج دور نبودهایم و همیشه در میان آتش و آب گرفتار بودهایم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و احساساتی که نسبت به او داشتم، کاملاً سوختم و در عین حال او برایم چیزی زیبایی و دلنشین فراهم کرد که نشانهای از توجه و محبتش نسبت به من بود.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از دل و جان زیبایی و احساسات خود را به دیگران هدیه کردیم، فضای گلستان مانند صدفی پر از مرواریدهای درخشان و زیبا شده است.
هوش مصنوعی: من در پای او چیزی را گذاشتم که نشاندهنده شور و شوق من است، زیرا او از طرفی دلش برای من میسوزد و از دیگران جداست.
هوش مصنوعی: دوستان شب را به خوشگذرانی و خواب میگذرانند، اما من، که دلنگران و سوزانم، نه خواب دارم و نه آرامش، و از خوراک هم غافلام.
هوش مصنوعی: او به خاطر درد و رنجی که دارد، زجر کشیده و من در عوض غم و حسرت او را در دل دارم. او دردی را تحمل کرده و من دلم را مانند شراب ناب به یاد او پذیرایی میکنم.
هوش مصنوعی: او مانند باران بر سر من اشک میریزد و من در دریای غم و اندوه غرق شدهام.
هوش مصنوعی: من با درد و غم خود دست و پنجه نرم کرده و در درد و رنج غرق شدهام، در حالی که او از دودی که من تولید میکنم، دلش جریحهدار و دلتنگ است.
هوش مصنوعی: وقتی که دید خون دلم از چشمانم جاری است، شربت گوارایم را از اشکهایم مانند شیرهی درخت عناب میداد.
هوش مصنوعی: جز شمعی که با سوختن خود دیگران را روشن میکند، هیچکس نیست که از حال دلخواجوی ما آگاه باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر که بایدت بدین سان شبگیر
وز بهر چه بایدت بدینسان تف و تاب ؟
راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب
کو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب
از هم نفسان نیست مرا روزی ازیراک
در روزن من هم نرود صورت مهتاب
بی هم نفسی خوش نتوان زیست به گیتی
[...]
ای چشمهٔ حیوان شده از شرم لبت آب
تابی ز مه روی تو خورشید جهان تاب
از لعل شکربار تو شد خون دل عناب
شد چشم من از شوق رخت چشمهٔ سیماب
ور بگفتی که سقا آورده آب
وربگفتی که برآمد آفتاب
جز پیکر مجروح تو ای گلبن بی آب
ازتیر جگر تاب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.