بسالی کی چنان ماهی برآید
و گر آید ز خرگاهی بر آید
چون رخسارش ز چین جعد شبگون
کجا از تیره شب ماهی بر آید
اگر آئینه چینست رویش
بگیرد زنگ اگر آهی برآید
بسا خرمن که در یکدم بسوزد
از آن آتش که ناگاهی برآید
همه شب تا سحر بیدار دارم
بود کان مه سحرگاهی برآید
گدائی کو بکوی دل فرو شد
گر از جان بگذرد شاهی برآید
عجب نبود درین میخانه خواجو
که از می کار گمراهی برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سالی کی چنین ماهی برآید؟
وگر آید، ز چه گاهی برآید
ز رخسارش ز حسن جعد مشکین
کجا از تیره شب ماهی برآید؟
اگر آیینه حسن است روشن
[...]
ز کویی کآنچنان ماهی برآید
ز هر سو ناله و آهی برآید
بدولتخانه عشق تو هردم
گدایی در رود شاهی برآید
درین لشکر تو آن چابک سواری
[...]
چو بیخود از دلی آهی برآید
درون تیرگی ماهی برآید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.