خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری
۳
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری
گه به زبان مادگان عشوهٔ خوش همی دهی
گه به شگرفی و تری هوش مرا همی بری
عشق تو را نواله شد گاه دل و گهی جگر
لاغر از آن نمیشود چون برهٔ دو مادری
۶
کیسه هنوز فربه است از تو از آن قوی دلم
چاره چه خاقانی اگر کیسه رسد به لاغری
گرچه به موضع لقب مفتعلن دوباره شد
بحر ز قاعده نشد تا تو بهانه ناوری