دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی
در کار من قدم ننهادی به پایمردی
زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی
کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
روز سیاه کردی روزی ز روی حرمت
در روی تو نگفتم آخر که تو چه کردی
تا خون من چو آب نخوردی به نوک غمزه
در جستجوی کشتن من آب وانخوردی
گفتی که در نوردم یکباره فرش صحبت
فرش نگستریده ندانم که چون نوردی
پنداشتم که هستی درمان سینهٔ من
پندار من غلط شد درمان نهای، که دردی
خاقانی آن توست مکن غارت دل او
کز خانه صید کردن دانی که نیست مردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی
ورنه به خانه بنشین چه مرد این نبردی
درمان عشق جانان هم درد اوست دایم
درمان مجوی دل را گر زنده دل به دردی
گفتی به ره سپردن گردی برآرم از ره
[...]
ای نوبهارِ خوبی از چهره تو وَردی
وی خلدِ جاودانی از کوچه تو گردی
عشقِ تو را نشایند اشتردلانِ نازک
تسلیم را بباید مردی و شیر مردی
هر دل شکسته ای را در خاطر از تو شوری
[...]
ای در هوای مهرت ذرات کون گردی
وی از صفات چهرت جنات عدن وردی
ای در هوای الباغ ذرات پنبه گردی
با گلستان کمخا بستان شرب وردی
معجر زگرد یزدی مفکن زپیشوازت
[...]
گر باد دی بگلشن دم میزند بسردی
از باد دی بگرمی از می برآر گردی
گه از نوا و از زنگ گاهی زآب گلرنگ
بگشای این دل تنگ بزدا زچهره زردی
مطرب بزن تو دستی ساقی بکوب پائی
[...]
این پرده از نهادت بردار همچو مردان
در پرده درنیایی تا پرده در نگردی
درمان عشق جانان هم درد اوست دایم
درمان مجوی دل را گر زنده جان به دردی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.