گنجور

 
نظام قاری

ای در هوای مهرت ذرات کون گردی

وی از صفات چهرت جنات عدن وردی

در جواب آن

ای در هوای الباغ ذرات پنبه گردی

با گلستان کمخا بستان شرب وردی

معجر زگرد یزدی مفکن زپیشوازت

میترسم از نشستن بر دامن تو گردی

هر رو بهی چه داند قدر سمور و سنجاب

در عشق ما چه باید مردی و شیرمردی

تکیه نمد براهت برخاک ره نشینی

زیلوچه برامیدت چون بقچه هرزه گردی

از یقه و گریبان هر جاست گیر و داری

و زخود و درع و جوشن در هر طرف نبردی

سریافت شور دستار دل درد زخم جامه

در هر سریست شوری در هر دلیست دردی

والای آل و کاهی در وصف هر دو قاری

آن است نیمروزی وین آفتاب زردی