خوی او از خامکاری کم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
دشمنان با دشمنان از شرمِ خلق
آشتی رنگی کنند آن هم نکرد
از مکن گفتن زبانم موی شد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
روزی از روی خودم چون روی خود
جانِ غمپرورد را خرم نکرد
سینهام زان پس که چون گوهر بسفت
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
عشق او تا بر سر من آب خورد
آبخوردِ جانم الا غم نکرد
در جفا همجنسِ عالم بود لیک
آنچه او کرد از جفا عالم نکرد
خار غم در راه خاقانی نهاد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنک کار او جز به حق یک دم نکرد
تا به زانو بند اشتر، کم نکرد
مشک را بیهوده حق خوشدم نکرد
بهر حس کرد و پی اخشم نکرد
نیک ژاژ و کفر خود را کم نکرد
دیو نفس از ملک جانش رم نکرد
کس بهم کیش خود این استم نکرد
این جفاها کس به کافر هم نکرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.