گنجور

 
مولانا

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید

ای خنک آن را که او روی شما را ندید

من شده مهمان تو در چمن جان تو

پای پر از خار شد دست یکی گل نچید

ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت

خار تو ما را بکشت مار تو ما را گزید

با تو موافق شدم با تو منافق شدم

بر دبه عاشق شدم در دبه زیت پلید