ای چرخ زمین آستانت
خورشید، غلام پاسبانت
سام آمده صیدی از کمندت
رستم شده زالی از کمانت
کاووس ملازم رکابت
گرشاسب، پیاده عنانت
کیخسرو، چون فراسیاب است
زنهاری تیغ ابروانت
مانند کیان، شده کیومرث
حسرت کش جرعه لبانت
از حسرت نیزه تو گودرز
غلطیده به خون چو کشتگانت
از هیبت ناوکت، فرامرز
درّیده جگر چو دشمنانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عقل نوالهپیچِ خوانت
جان بندهنویسِ آستانت
گر مینکند لبم بیانت
سر میگوید به گوش جانت
گر لب ز سلام تو خموش است
بس هم سخن است با نهانت
تن از تو همیکند کرانه
[...]
گر جان طلبی فدای جانت
سهلست جواب امتحانت
سوگند به جانت ار فروشم
یک موی به هر که در جهانت
با آن که تو مهر کس نداری
[...]
گفت: ای ز وفا سرشته جانت
قاصر ز حدیث دل زبانت
ای ذروه لامکان مکانت
معراج ملایک آستانت
سلطانی و عرش تکیهگاهت
خورشیدی و ابر سایهبانت
طاقی است فلک ز بارگاهت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.