افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

ای چرخ زمین آستانت

خورشید، غلام پاسبانت

سام آمده صیدی از کمندت

رستم شده زالی از کمانت

۳

کاووس ملازم رکابت

گرشاسب، پیاده عنانت

کیخسرو، چون فراسیاب است

زنهاری تیغ ابروانت

مانند کیان، شده کیومرث

حسرت کش جرعه لبانت

۶

از حسرت نیزه تو گودرز

غلطیده به خون چو کشتگانت

از هیبت ناوکت، فرامرز

درّیده جگر چو دشمنانت