گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

هوای حلقه دامی، مرا نشاند به بامی

دلم گرفت ز گلشن خوش است حلقه دامی

دهم به باد فنا صفحه صفحه دفتر هستی،

اگر نسیم نیارد ز کوی دوست پیامی

ز صبح و شام جهانم،‌ نمانده حاصل عیشی

مرا ز زلف و رخ او، خوش است صبحی و شامی

نه سر به پای حبیبی، نه دل به دست طبیبی

نه جا به مجلس خاصی، نه پا به شارع عامی

هزار پخته چو افسر، ز برق رشک بسوزد

که آتش رخ دلدار، در گرفت به خامی