هوای حلقه دامی، مرا نشاند به بامی
دلم گرفت ز گلشن خوش است حلقه دامی
دهم به باد فنا صفحه صفحه دفتر هستی،
اگر نسیم نیارد ز کوی دوست پیامی
ز صبح و شام جهانم، نمانده حاصل عیشی
مرا ز زلف و رخ او، خوش است صبحی و شامی
نه سر به پای حبیبی، نه دل به دست طبیبی
نه جا به مجلس خاصی، نه پا به شارع عامی
هزار پخته چو افسر، ز برق رشک بسوزد
که آتش رخ دلدار، در گرفت به خامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی
پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مَنِ الْمُبَلِّغُ عَنّی إلی سُعادَ سلامی؟
بیا به شام غریبان و آب دیده من بین
[...]
ارید بسط غرامی الیک بعد سلامی
و لیس کل کلامی یفی ببعض غرامی
به شرح شوق تو طی شد تمام نامه عمرم
هنوز نامه شوقت نمی رسد به تمامی
من ازدیارک قد عاقنی تفرق بالی
[...]
جهان مکرمت ای میرزا حسین که کرده
ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی
اگر نه بوی تو آرد نسیم روضهٔ رضوان
نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی
ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛
[...]
نه جا بسایه ی شاخی نه پا بحلقه ی دامی
نه پر شکسته بسنگی نه بر نشسته ببامی
بسی عجب نبود گر قرار هست و شکیبت
که از دیار حبیبت نیامدست پیامی
تمام سوخته دودی نداشت بر سر آتش
[...]
بگیر گوشه جام ار حریف عیش مدامی
که دور از خم گردون نمود گوشه جامی
به طاق ابروی ماهی بنوش جام هلالی
چه مانده چشم به راه هلال عید صیامی
جهان زنکهت پیمانه مست و واعظ مسکین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.