گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

آن که حیرانیم افزود ز پا تا به سرش

شد چو مو پیکرم از حسرت موی کمرش

عاشق از لعل لبش یک دو سه بوسی نگرفت

تا نپرورد به لخت دل و خون جگرش

ترسم از رنج بمیرد دل و افسوس خوری

در غم عشق جدایی مپسند این قدرش

مرده دل هیچ نداند غم عشق گل و سرو

هم مگر زنده کند نغمه مرغ سحرش

تا گل گلشن ما، لاله دوری افروخت

سوخت پروانه صفت مرغ دلم بال و پرش

هر نهالی ثمری دارد و سرو قد دوست

آن نهالی است که عاشق فکنی شد ثمرش

دلم اندر خم آن زلف نهان گشت و کنون

هست عمری که نیامد نه اثر نه خبرش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode