جان است اگر گرامی و عمر است اگر عزیز،
بادا نثار روی خوش و سیرت تو نیز
صبح است و باغ پرگل و بلبل ترانه سنج
تا بوستان بهشت کنی ای نگار خیز
بستان نه بلکه ساحت کیهان معطر است
تا داده ای به باد تو آن زلف عطر بیز
تا من برقصم از غم شادی فزای دوست،
مطرب تو نغمه سرکن و ساقی تو باده ریز
گر آتشم زنی چو نی اندر به بند بند،
عاشق نباشد آن که ز نار آورد گریز
از جان هزار بانگ برآید که مرحبا
گر بند بند من بشکافی به تیغ تیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزرده رفت مانا تاجالزمان ز ما
زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز
اسراف از او طمع نتوان داشت شرط نیست
لفظش درست و مرد حکیمست و در عزیز
چون خشم او شود گه کین و ستیز تیز
گردون کند نفیر که ای رستخیز خیز
از بیم آب روی تو در صف رستخیز
آتش نموده پشت و گرفته ره گریز
من در وفای عهد چنان کند نیستم
کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز
دیگر چه فتنه می کند این باد مشک بیز
گر عاقلی دلا به سوی بوستان گریز
از باد صبحدم به چمن بین شکوفه ها
بنشین به زیر آن و شکوفه به سر بریز
ای نور هر دو دیده بینا ز روی لطف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.