ای که اندر گلشن خوبی گلی نشکفته است
خرّم و سیراب الحق چون گل رخسار تو
نونهالی چون قدت نارسته در بستان دل
ای دل و جانم فدای قامت و رفتار تو
بوستان دلبری را سر بسر دیدم نبود
نرگسی در خواب همچون دیده خمّار تو
در گلستان جهان گشتم، بسی نایافتم
سنبلی سیراب تر از جعد عنبر بار تو
جان و دل ایثارت آوردم ولی گشتم خجل
کیستم من تا نمایم جان و دل ایثار تو
آفتاب آسا تجلی کرده ای در چشم خلق
خلق را طاقت نباشد دیدن دیدار تو
شامگاهانم چه حاجت پرتو قندیل و شمع
من که هر شب محفلم روشن بود ز انوار تو
با دل از سرّ دهانت هیچ ناگویم سخن
ز آن که هرکس را ندانم قابل اسرار تو
من که دل هرگز نمی دادم به دست عمر وزید
برد اینک دل ز دستم جادوی طرّار تو
فتنه دوران ضحاکم همی آمد به یاد
بر سر دوش تو دیدم تا دو مشکین مار تو
رشته های زلف پیرامون خالت بهر چیست؟
حبل سحری چند دارد هندوی سحار تو
دیگران بر فرق من گلها بیفشانند و من
دوست می دارم که بر چشمم نشیند خار تو
هرکسی از خوان احسان تو خورده است ای عجب
چون منی یارب نباشم از چه برخوردار تو
هر زمان کاندر سخن آیی، همی بینم به چشم
شکرین شهدی چکد از دلنشین گفتار تو
موسوی حسن تو بر الزام فرعونی خطت
معجز انگیزی کند از زلف ثعبان ثار تو
خود شنیداستم ز من رنجیده ای خاکم به سر
من که باشم تا نماید رنج من آزار تو
خصم اگر گفتا حدیثی در حق من غم مدار
کشکشان آرم ورا یک روز بر دربار تو
صدق و کذبش بی کم و بی کاستی سازم عیان
تا شود خرّم هم از من خاطر افکار تو
نیست قول خصم را درباره خصم اعتبار
و این معانی، نیک داند خاطر هشیار تو
خود وظیفه خصم من اندر حق من چیست، آنک
تهمتی گوید که آن باشد همی دشوار تو
من به رغم خصم، اگر نیکم اگر بد، لاجرم
خار یا گل، هرچه خوانی هستم از گلزار تو
باری ار بر من به میل خصم می خواهی جفا
این من و این تیغ و این میدان و این پیکار تو
قادری بر من، الا خود آنچه خواهی کن کنون
گر کشی ور بخشیم، من بنده کردار تو
استخوان سوزد مرا، هرگه به خاطر بگذرد
زآن جفاهایی که بر من رفته از اغیار تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شکسته رونق بازار جان بازار تو
عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو
توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد
گوشهٔ شبپوش تو بر طرهٔ طرار تو
خوبی خوبان عالم گر بسنجی بیغلط
[...]
ای خداوندی که هر ساعت دل و دست ستم
بشکند از عدل تو چون شکّر از گفتار تو
آرزو ها را بمهر او بجنبد دل زجای
چون ز زیر لب بنالد خامۀ بیمار تو
گرچه خورشید از شعاعش مینهد پیوسته خار
[...]
ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو
نقشهایی دیدم از گلزار تو گلزار تو
کشته عشق توام ور ز آنک تو منکر شوی
خطهایی دارم از اقرار تو اقرار تو
میگدازم میگدازم هر زمان همچون شکر
[...]
کای گلستان حیا حیف از گل رخسار تو
بیمحل رفتی دریغ از سرو خوش رفتار تو
چرخ گر بهر تو شمشیر اجل میکرد تیز
کاش اول کار ما میساخت آنگه کار تو
مرگ ایام جوانی با تو مهپیکر نکرد
[...]
قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو
عکس ممکن نیست دل بردارد از رخسار تو
آب را کز بی قراری نعل در آتش بود
خشک چون آیینه سازد حیرت گلزار تو
خنده گل چون شکست شیشه اش در دل خلد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.