گنجور

 
مولانا

ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو

نقش‌هایی دیدم از گلزار تو گلزار تو

کشته عشق توام ور ز آنک تو منکر شوی

خط‌هایی دارم از اقرار تو اقرار تو

می‌گدازم می‌گدازم هر زمان همچون شکر

از شکرها رسته از گفتار تو گفتار تو

شب همه خلقان بخفته چشم من بیدار و باز

همچو بخت و طالع بیدار تو بیدار تو

چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی

راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو

ای طبیب عاشقان این جمله بیماریم

هست زان دو نرگس بیمار تو بیمار تو

ای دم هشیاریم بی‌هوش هشیاری تو

ای دم بی‌هوشیم هشیار تو هشیار تو

چشمه‌ها بر دل بجوشد هر دم از دریای تو

چشم دل پرک زن انوار تو انوار تو

شمس تبریزی که عالم اندک اندک بود

از عطا و بخشش بسیار تو بسیار تو

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۲۱۹۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ای شکسته رونق بازار جان بازار تو

عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو

توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد

گوشهٔ شبپوش تو بر طرهٔ طرار تو

خوبی خوبان عالم گر بسنجی بی‌غلط

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای خداوندی که هر ساعت دل و دست ستم

بشکند از عدل تو چون شکّر از گفتار تو

آرزو ها را بمهر او بجنبد دل زجای

چون ز زیر لب بنالد خامۀ بیمار تو

گرچه خورشید از شعاعش مینهد پیوسته خار

[...]

محتشم کاشانی

کای گلستان حیا حیف از گل رخسار تو

بی‌محل رفتی دریغ از سرو خوش رفتار تو

چرخ گر بهر تو شمشیر اجل می‌کرد تیز

کاش اول کار ما می‌ساخت آنگه کار تو

مرگ ایام جوانی با تو مه‌پیکر نکرد

[...]

صائب تبریزی

قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو

عکس ممکن نیست دل بردارد از رخسار تو

آب را کز بی قراری نعل در آتش بود

خشک چون آیینه سازد حیرت گلزار تو

خنده گل چون شکست شیشه اش در دل خلد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

نصرت و فتح و ظفر بخت و سعادت یار تو

روز و شب اقبال و دولت هست خدمتگار تو

چشم ما روشن بود از پرتو دیدار تو

عید مردم دیدن مه عید ما رخسار تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه