فرو ریزم از دوری روی جانان
ز سرچشمه چشم، سیل فراوان
فرو ریزیش، لیک نی قطره قطره
چو از ابر ریزنده، باران نیسان
فرو ریزیش کامد از نیم رشحش
یمین و یسارم، دو موّج عمّان
عجب را که با اینچنین موج دارم
تنی پای تا سر، در احراق نیران
شبی یاد دارم که در کنج خلوت
سری برده بودم فرو در گریبان
همه دستگیرم خیالات دلبر
همه پایمردم سخن های جانان
ز بحر تفکر رسیدم به برّی
که بد عالمش حلقه ای در بیابان
همه خاک او غیرت مشک اذفر
همه ریگ او حسرت درّ و مرجان
فرازش همه توده های زبرجد
نشیبش همه لعل های بدخشان
در آن دشت دیدم روان کاروانی
که چون رهروانش نپرورده دوران
بهر توسنی دلبری روی انور
بهر هودجی مهوشی موی قطران
همه بر ستوران سوار و پیاده
همه بر لب جوی تسنیم، عطشان
همه دهر پیما، ولی پا برهنه
همه ستر بخشا ولی جمله عریان
تنی چند لیکن به جان ها معانق
مهی چند لیکن ز یک خور درخشان
همه پادشاهان در ملک، ملت
همه شهریاران در شهر ایمان
از آن قوم آتش دل و باد جنبش
بگرداب حیرت من خاک بنیان
که اینان چه جمعند، این گونه عاجل
که اینان چه قومند، این سان شتابان
بتأیید عقل و به تسدید دانش
به درک آمدم عاقبت کاین وشاقان
بیابان نوردند منزل به منزل
که شاید ببوسند دربار سلطان
الا ای منیری که از عکس نورت
هویدا به کیهانیان روی یزدان
اگرچه بر ابطال قومی مشعبد
عصا اژدر آورده موسی بن عمران
تو را کلک معجز نگار است بر کف
براین قوم چون دست موسی و ثعبان
تو را نجم رخسار و چشم مخالف
به تمثیل مانا، شهاب است و شیطان
تو را نام در نامه آفرینش
چو نام خدا بر سر نامه عنوان
تو را لفظ معجز بیان در حقیقت
کلید در گنج اسرار قرآن
چو در دشت لفظ از پی صید معنی
در آری سمند سخن را به جولان
فرو ماندش عقل در گام اوّل
چو از سرعت عقل اجساد بیجان
تو را صولجان عزم و گو هفت گردون
قضا پنجه و لامکان سطح میدان
شد از مزرعت حبّه ای رزق موری
خلایق بر آن مور تا حشر مهمان
چرا تا نبوسید خور، خاک پایت
به جان آتش افتادش از داغ حرمان
و از این اضطراب است هر صبح تا شب
ز مشرق به مغرب روان زد و لرزان
الا ای خدیوی که نه کاخ علیا
یکت پله از آستان نگهبان
شنیدم که از کبر قومی سیه دل
ز یک جنس در ذات با جان بن جان
گروهی که ابلیسشان در شقاوت
به مکتب سرا کم ز طفل دبستان
گروهی که بوجهلشان درجهالت
در عجز گویان به تسلیم و اذعان
گروهی که فرعونشان در تکبر
به دربار نخوت یکی عبد فرمان
یکی محفل آراستند از شیاطین
نه شیطان جان، بلکه اشباه انسان
نموده همه با عصا زهر توام
نموده همه درعبا تیغ پنهان
چو برقصد شبل علی، کور موصل
چو بر قتل صهر نبی، شرک شیطان
پس آن قوم بی ننگ و بی عار و بی دین
به محفل تو را خوانده پرخاش جویان
شدی وارد ای شه بر آن قوم پرکین
چو بر اهرمن از کرامت سلیمان
بلی مهر از فیض عامی که دارد
بتابد به حربا و خفاش یکسان
نگویم چه گفتند آن قوم ابکم
که لعنت ابر قول و بر ذات ایشان
به پاداش گفتار آن فرقه دون
که نشناخته بر که بستند بهتان
بر ایشان گروهی عجب شد مسلط
نه رحمی بر اموالشان کرد و نه جان
گروهی ز کُفّار از رحم عاری
نهاده به فجار شمشیر برّان
به هامون روان گشت هر لحظه آمون
ز بس جوی خون گشت جاری ز شریان
نبردند از آن بحر زورق به ساحل
نگشتند از آن لجه ایمن ز طوفان
مگر هر که بگریخت اندر پناهت
شد ایمن که کعبه است ایمن ز حدثان
جهانبان، خدیوا، الا ای که آمد
پناه تو ملجأ گبر و مسلمان
گریزد به حصن ولای تو افسر
هم از کید نفس و هم از شر شیطان
الا تا شررخیز شد نار دوزخ
الا تا فرحبخش شد باغ رضوان
مُحبّ تو را باد نعمت مؤبد
عدوی تو را باد نقمت فراوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمیقترین احساسات شاعر نسبت به معشوق و جستجوی حقیقت وجود اوست. شاعر از دوری معشوق خود به شدت غمگین و بیتاب است و در سرگشتگی به یاد خاطراتی از لحظات تنهایی میافتد. او در دنیای خیال به دشتهایی میرسد که کاروانهایی از دلبران در آن ره میسپارند. این کاروانها نماد عشق و دلبستگی هستند و شاعر از ویژگیهای زیبا و گرانبهای این دشتها و دلبران سخن میگوید.
شاعر در ادامه به نقد جامعه و سرنوشت انسانها میپردازد، از جمله افراد سادهای که به دام شیاطین افتادهاند و در جهل و نادانی به سر میبرند. او دعوت به آگاهی و شناخت میکند و از خداوند میخواهد که پناهی باشد برای جویندگان حقیقت. در نهایت، شاعر به امید نجات و رحمت خداوند، پیوسته به عشق و ایمان دعوت میکند. این شعر ترکیبی از احساسات عاشقانه و بررسیهای فلسفی-اجتماعی است.
هوش مصنوعی: از شدت دوری معشوق، اشکهای من مانند سیلی از چشمانم سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: بارانی که از ابر میریزد، به طور ناگهانی و پیوسته به زمین میافتد، نه به شکل قطرهقطره و آرام که به تدریج و در طول زمان نازل شود.
هوش مصنوعی: از سمت راست و چپم، دو موج دریا به سوی من سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: تعجب میکنم که چطور با این حال و هوای پر طغیانی که دارم، تمام وجودم در آتش و نابودی غرق است.
هوش مصنوعی: یک شب را به خاطر دارم که در جایی خلوت و آرام، سرم را پایین برده و در گریبانم عمیق شدم.
هوش مصنوعی: تمام افکار و تصورات من حول محبوبم را در آغوش گرفتهام و تمام صبر و استقامت من به خاطر سخنان محبوبم است.
هوش مصنوعی: از عمق تفکر و اندیشه به سرزمینی رسیدم که در دنیای خود مانند حلقهای در یک بیابان مینماید.
هوش مصنوعی: تمام خاکش به دلیل غیرت او به بوی خوش مشک میماند و تمام شنهایش حسرت بدست آوردن مروارید و سنگهای قیمتی را دارد.
هوش مصنوعی: ارتفاعات آن مانند تودههای زبرجد و درههایش مانند لعلهای بدخشان است.
هوش مصنوعی: در آن دشت، کاروانی را دیدم که مسافرانش نهتنها در طول زندگی خود به درستی تربیت نشدهاند، بلکه از تجربیات لازم نیز بیبهرهاند.
هوش مصنوعی: برای ما بهانهای است که به زیباییهای دلبرانهاش اشاره کنیم، همچنان که از موهای زیبای او مانند رنگ قطران لذت میبریم.
هوش مصنوعی: همه بر اسبها و بهصورت پیاده در کنار جوی آب زلال و شیرین حضور دارند و تشنه آب هستند.
هوش مصنوعی: همه در زندگی در حال حرکت و گذراندن زمان هستند، اما عدهای با سادگی و بیآلایشی زندگی میکنند. در حالی که برخی ممکن است ظاهری زیبا و آراسته داشته باشند، اما در واقع در باطن عریان و بدون پوششاند.
هوش مصنوعی: چند نفر هستند، اما روحها و دلها در هم میآمیزند، و گرچه از یک نور درخشان نشأت میگیرند.
هوش مصنوعی: همه پادشاهان و حاکمان در سرزمین خود، در واقع نماینده و خدمتگزار ملت و مردم هستند و وظیفه دارند که به ایمان و منافع آنها توجه کنند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احوال کسی میپردازد که در میان جماعتی قرار دارد که دارای آتش عشق و شور و حرارت در دل هستند و در عین حال دچار حیرت و سردرگمی شده است. احساس عمیق و متلاطم او را در مقابل وضعیت خود و دنیای اطرافش نشان میدهد، گویی که در گردابی از سردرگمی و پریشانی گرفتار شده است و این وضعیت باعث شده که او همچنان در جستجوی حقیقت و معنای زندگی باشد.
هوش مصنوعی: این گروه چه جمعیتی هستند که به این سرعت و شتاب در حال حرکتاند، چه کاروانی هستند که چنین بیوقفه و عجولانه میتازند؟
هوش مصنوعی: به یاری عقل و با هدایت دانش، در نهایت به درک و فهم رسیدهام که این دلدادگیهای گمراهکننده ارزش چندانی ندارند.
هوش مصنوعی: صحرانوردان به سفر ادامه میدهند و در هر مرحله از راه، امیدوارند که بتوانند به دیدار و احترام دربار پادشاه نائل شوند.
هوش مصنوعی: ای نورانی که نور تو به وضوح آشکار است و به وسیلهاش میتوان به حقیقت خداوند پی برد.
هوش مصنوعی: هرچند موسی بن عمران با عصای خود بر نابودی قومی تأکید کرده است، اما در حقیقت او نشان از قدرت و هدایت الهی دارد.
هوش مصنوعی: تو با هنری شگفتانگیز مانند عصای موسی بر این مردم تأثیر میگذاری و قدرتی جادویی داری.
هوش مصنوعی: تو مانند ستارهای هستی که با زیبایی چهره و چشمانت در بین دیگران میدرخشی، و میتوانی به خوبی و بدی، درخشان و تاریک، تشبیه شوی.
هوش مصنوعی: در آفرینش، نام تو مانند نام خدا بر سر نامهای بزرگ و مهم ذکر شده است.
هوش مصنوعی: تو با زبان معجزهآسا و شگفتانگیز خود، به عمق معانی و اسرار نهفته در قرآن دسترسی داری.
هوش مصنوعی: زمانی که در دشت، واژهها را برای شکار معنا به کار میگیری، یعنی در جستجوی معنایی عمیقتر هستی، اسب کلامت را آماده کن تا به حرکت درآید.
هوش مصنوعی: عقل در نخستین گام از درک او باقی میماند، مانند موجوداتی که به خاطر سرعت ذهن نمیتوانند احساس و زندگی داشته باشند.
هوش مصنوعی: تو با اراده و عزم محکم خود، در برابر سرنوشت و تقدیر قرار گرفتهای و مانند یک جنگجو در میدان زندگی میجنگی.
هوش مصنوعی: از مزرعهای، دانهای به روزی موری تبدیل شد که تا روز قیامت، موجودات روی زمین بر آن مور مهمان خواهند بود.
هوش مصنوعی: چرا تا خورشید تو را نبوسید، خاک پای تو به خاطر حسرتی سوزان به آتش درآمد؟
هوش مصنوعی: این حالت ناآرامی باعث میشود که از صبح تا شب، از شرق تا غرب در حال حرکت و به تلاطم بیفتیم.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو که نه در کاخهای بلند نشستهای و نه در جایگاههای پر زرق و برق، بلکه در آستان نگهبان سادگی و تواضع قرار داری.
هوش مصنوعی: شنیدم که گروهی از افراد بددل به خاطر غرور و خودپسندی، از نوعی از جنس که در ذات با روح و جان ارتباط دارد، دوری میکنند.
هوش مصنوعی: گروهی که شیطان در بدبختیشان تاثیر دارد، در مدرسهای کمتر از یک کودک دبستانی آموختهاند.
هوش مصنوعی: گروهی که نادانی و نادانی آنها در گفتار ناتوانها به اعتراف و تسلیم میانجامد.
هوش مصنوعی: گروهی که فرعونشان در تکبر به دربار خود میبالید، یکی از غلامانش را دست کم میگیرد.
هوش مصنوعی: در یک جمع یا محفل، افرادی را گرد هم آوردهاند که شبیه شیطان هستند، اما در واقع خود شیطان نیستند؛ بلکه انسانهایی هستند که ویژگیهای ناپسند و شیطانی دارند.
هوش مصنوعی: همه افراد با عصا آمدهاند تا زهر تو را نشان دهند، ولی در لباس خود، تیغی پنهان دارند.
هوش مصنوعی: زمانی که شیر جوان علی به رقص درآید، مردم کور موصل در برابر کشتن داماد پیامبر، مملو از شرک و پیروی از شیطان خواهند بود.
هوش مصنوعی: این افراد که نه شرافتی دارند، نه احساس عیبی میکنند و نه به دین و ایمان پایبند هستند، به محفل تو آمدهاند و با خشم و اعتراض رفتار میکنند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو با ویژگیهای خود وارد گروهی شدهای که مانند اهرمنها هستند. این ورودی تو، نشاندهندهی کرامت و بزرگی سلیمان است.
هوش مصنوعی: بلی، خورشید مهر با نور فراوانی که دارد، به طور یکسان به همه چیز نور میافشاند، چه به پرندگان زیبا و چه به موجودات تاریکی مانند خفاش.
هوش مصنوعی: نمیخواهم بگویم آن مردم گنگ چه گفتند، که نفرین باد بر کلام و وجودشان.
هوش مصنوعی: در پیآمد سخنان آن گروه نادان که بدون شناخت بر دیگران تهمت زدهاند.
هوش مصنوعی: گروهی به آنها مسلط شدند که نه بر اموالشان رحم کردند و نه به جانشان توجهی داشتند.
هوش مصنوعی: گروهی از کفار که به کمرحمی و نابودی دنیا پرداختهاند، آمادهاند تا با شمشیرهای تیز و برنده به سوی دشمنان بشتابند.
هوش مصنوعی: هر لحظه به سمت هامون، آرامش به سفر میرود، زیرا به خاطر جاری شدن خون، رودها در رگها به حرکت درآمدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا میتوان گفت که کشتیها از دریا به کرانه نرسیدند و در میان این امواج طوفانی ایمن نماندند.
هوش مصنوعی: هر کس که به تو پناه آورد، از خطرات ایمن خواهد بود، چون کعبه که از ناپاکیها در امان است.
هوش مصنوعی: ای فرمانروا و بزرگ، تو که پناه و پناهگاه همه هستی، حتی برای کسانی که از دیانتهای مختلف آمدهاند.
هوش مصنوعی: به دژ و قلعهی ولایت تو پناه میآورد، هم از فریب نفس و هم از شر شیطان.
هوش مصنوعی: بگذارید آتش جهنم شعلهور شود و خوشیهای بهشت نیز فزونی یابد.
هوش مصنوعی: دوست تو را نعمتهای فراوانی ارزانی باد، و دشمن تو را گرفتار عذابهای بسیار قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوار سخن را ضمیر است میدان
سوارش چه چیز است؟ جان سخن دان
خرد را عنان ساز و اندیشه را زین
براسپ زبان اندر این پهن میدان
به میدان خویش اندر اسپ سخن را
[...]
چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که صد لیف از ده یکش بست بتوان
حکیم و کریم آمدند از دو عمران
کلیم خدا و کریم خراسان
عنایت گر دین یزدان که در دین
صلابت نماید چو موسی بن عمران
سرافراز فضل بن عمران که دارد
[...]
سه ماهه فراقت بر اهل خراسان
بسی سال بودست آسان و آسان
به جانت که گر بیخبرهاء خیرت
خبر داشت کس را تن از دل دل از جان
زبان بود در کامها بیتو خنجر
[...]
دعا گوی دولت اثیر آنکه وقتی
بخدمت رسیده است درجیش سلطان
مبارک ضمیر تو اشعار او را
پسندیده و گرده تحسین فراوان
بسش داده تعریف و تشریف با تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.