نوبهار آمد که باغ و راغ را زیور کند
زیوری از نو نماید زینتی دیگر کند
طرف گلشن را، ز شکل ارغوان و رنگ گل
همچو سطح آسمان پر ماه و پر اختر کند
بس که رنگین حله ها آرد برون صباغ صنع
بوستان بس سخره ها بر ساحت ششتر کند
قطره باران به دلشادی اطفال چمن
دُر بگوش هر یکی آویزه گوهر کند
چهره گل طعنه ها بر طلعت ساقی زند
نای بلبل سخره ها بر لحن خنیاگر کند
جلوه بالای سرو از جنبش باد صبا
عشوه های دلبری در کار رامشگر کند
قد گلبن را صبا در جامه اخضر کشد
نیفه گل را همی پرنافه اذفر کند
نو عروسان چمن را دست مشاطه بهار،
بر سر از اوراق گلبن سبزگون معجر کند
طرّه مشکین سنبل را نسیم باد صبح،
صد ره از گیسوی معشوقان پریشان تر کند
نگهت باد صبا، چون کاروان ملک چین
عرصه آفاق را پرمشک و پرعنبر کند
هیچ دیدستی چو من یک تن که از آسیب دهر،
در چنین فصلی مکان در خاک و خاکستر کند؟
یا چون من مرغی شنیدستی، که در عهد بهار
از قضای آسمان سر زیر بال و پر کند؟
دارم اندر دل بس اندوه نهان، اما دریغ،
شرح این محنت کجا، گنجایش دفتر کند؟
من چه گویم تا چه کردستی به من دور سپهر
خود نکرده است آن چنان کاری که کس باور کند
من هنوز از فتنه دوران نیارستم خلاص
کاسمان از نو، به کارم فتنه دیگر کند
غیر کام خشک و چشم تر ندارم حاصلی
روزگارم این چنین قسمت ز خشک و تر کند
بی نیاز از سیم و زر باشد هر آن کو همچو من،
اشک چون سیمش مکان بر چهره چون زر کند
سوختم در آتش غم کو سحاب رحمتی،
تا لب خشکیده ام ایدون به آبی تر کند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند
هیچ کس دیدی که بر مه چنبر از عنبر کند
گه ز مشک سوده نقش آرد همی بر آفتاب
گه عبیر بیخته بر لالهٔ احمر کند
گرد زنگارش پدید آمد ز روی برگ گل
[...]
لاغری کامید اهل شرک را لاغر کند
بهر او از شهپر خود نسر طایر پر کند
رهبر احداث شد زان کارها برهم زند
همره تقدیر شد زان حالها دیگر کند
هر کرا تیغی بود برکف حنا برکف کند
[...]
هر زمان خورشید او از مشرقی سر بر کند
ماه مهر افزاش هر دم جلوه دیگر کند
از برای آنکه تا نشناسد او را هر کسی
قامت زیباش هردم کسوتی دیگر کند
صورت او هر زمانی معنی دیگر دهد
[...]
باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند
شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند
غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا
روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند
از گل مستان بروید تاک می شوریده وار
[...]
زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند
سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند
آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟
تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند
اشتیاق صفحه رخسار شبنم زیب او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.