گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

بس پراکنده و پریشانم

ره فراکار خود نمی دانیم

هیچ جرمی نکرده محبوسیم

بی اوامی اسیر زندانیم

همجو خفاش روزکور همه

دشمن آفتاب رخشانیم

چون ستاره بشب برون آئیم

برخود از تیغ مهر ارزانیم

در نهان خانه ها چو هیچ نماند

ما بجای قماشه پنهانیم

زرد و لرزان و نیم مرده ز غم

راست همچون چراغ دزد نیم

همچو چنگ از گرفت می نالیم

مانده در پرده بی نوازانیم

هیچ فریادرس نمی بینم

هرچه فریاد بیش می خوانیم

گر شنیدی که در وجود کسی

زنده در گور خفت ما آنیم