زان پس که هزار غصّه خورم
در بندگیت سه سال آزاد
گفتم شودم جرایت افزون
چون هر کس را زیادتی داد
افزون نشد این و آنچه خود بود
یکبارگی از قلم بیفتاد
از صورت حال خود برین شکل
دانی که چه آیدم همی یاد
خر رفت که آورد سرویی
ناورد سرو و گوش بنهاد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
زان پس که هزار غصّه خورم
در بندگیت سه سال آزاد
گفتم شودم جرایت افزون
چون هر کس را زیادتی داد
افزون نشد این و آنچه خود بود
یکبارگی از قلم بیفتاد
از صورت حال خود برین شکل
دانی که چه آیدم همی یاد
خر رفت که آورد سرویی
ناورد سرو و گوش بنهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خاصه شاه شرق فریاد
چرخم بکشد همی ز بیداد
نا بسته دری ز محنت من
صد در ز بلا و رنج بگشاد
بی محنت نیستم زمانی
[...]
ای زلف تو همچو شاخ شمشاد
وی قد تو همچو سرو آزاد
هر چند مرا زهر دو رنج است
بااین همه تا بود چنین باد
اشک من و روی خویشتن بین
[...]
از بس که کشیدم از تو بیداد
از دست تو آمدم به فریاد
فریاد از آن کنم که آمد
بر من ز تو ای نگار بیداد
داد از دل پر طمع چه دارم
[...]
از عشوه روزگار فریاد
کو خود ز وفا نمی کند یاد
آباد بر آن کسی که او هست
از بندگی زمانه آزاد
بر عمر مساز تکیه چون هست
[...]
تا چند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ ازوست مرگ من باد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.