پیشوای علما خسرو دانشمندان
ای که بر اهل معانی بسزا پادشهی
لشکر فقر شود منهزم از ساحت دهر
چون کند خیل سخا از سر کلکت سیهی
آتشین شعله برآید به سر آب حیات
هردم از غیرت خاکی که برو پای نهی
هفت گردون را در حلقۀ درست دیدم
جای بر گردن هم کرده ز بی جایگهی
قصّۀ غصّۀ بی آبی من اصغا کن
مگرم روی دهد از کرمت روز بهی
اندرین شدّت گرما که بینداخت سپر
تیغ سبزه ز که از کوکبۀ تیر مهی
آب نایاب چنان شد که همی بر لب جوی
دستها جز به تیّمم نکشد سر و سهی
دایۀ ابر چو شیرش ندهد، طفل نبات
چه کند گر نکند گونۀ رخسار گهی؟
همه اقسام بدی تعبیه در بی آبیست
سبب اینست که آبی را خوانند بهی
زابر کفّار تو در یوزة آبست مرا
به کم از آب خود از دست رهی کی برهی؟
گرچه در خدمت جاه تو مرا آبی نیست
دارم آن چشم که آب آرد با روی رهی
بادم لطف تو هر لحظه امیدم گوید
رایگان از کف من گر همه بادی نجهی
کشتکی دارم چون کشتی ارباب هنر
مانده بر خشک و بدو روی نهاده تبهی
کآب خواهم ز تو خواهم که چو بحری پر دل
نه از اینها که چو چاهند همه چشم تهی
کشت من تشنه و من گرسنه ترسم فردا
ندهد نانم ار امروز تو ابش ندهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیت دشوار ناشی از کمبود آب و تشنگی میپردازد و از خداوند به عنوان پیشوای علما و دانشمندان دعا میکند تا بر مشکلات فقر و نیازمندی غلبه کند. شاعر از درد و غصه ناشی از کمبود آب و شدت گرما سخن میگوید و از خداوند میخواهد که در این شرایط سخت، رحمت و کرم خود را نثار کند. او به وضعیت نامناسب موجودات زنده که به آب نیاز دارند اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که در کنار انتظاراتش، امید به لطف خداوند در دلش باقی مانده است. شاعر در نهایت خاطرنشان میسازد که اگر امروز به او آبی داده نشود، ممکن است فردا در ناامیدی و نیاز برود.
هوش مصنوعی: ای پیشوای علمای بزرگ و مانند شاهی در میان دانشمندان، تو که بر اهل معانی و مفاهیم سلطنت میکنی.
هوش مصنوعی: فقر به خاطر ثروت و سخاوتی که از جانب شماست، در برابر زمان و روزگار شکست میخورد. وقتی شما با generosity و بخشش از خود، به زندگی نگاه کنید، مشکلات مالی نمیتوانند شما را شکست دهند.
هوش مصنوعی: شعلههای آتشین همیشه به سمت آب حیات میجهند، و این نشاندهنده غیرت و شجاعت خاکی است که بر آن پای میگذاری و از آن دفاع میکنی.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مشاهدهای اشاره دارد که در آن هفت آسمان را در یک حلقه منظم و مرتب میبیند. این دیدار نشاندهندهی نظم و ترتیب جهان است و به نوعی به ارتباط و همبستگی موجودات در فضا و زمان اشاره میکند. شاعر از بیجایی و ناپایداری یاد میکند که ممکن است در زندگی یا در طبیعت وجود داشته باشد، اما در این تصویر شاهد هماهنگی و توازن است.
هوش مصنوعی: داستان درد و رنج نداشتن آب من را بشنو، شاید از لطف و کرمت روزی خوب و شاد برایم اتفاق بیفتد.
هوش مصنوعی: در این گرمای سوزان که چون تیر میبارد، اگر تیر سبز را افکنیم، از کجا میدانیم که در چشمهٔ نور هلالی است؟
هوش مصنوعی: آب نایاب شده بهطوری که کسی جز با پاکی خاک نمیتواند دستش را به لب جوی برساند.
هوش مصنوعی: اگر ابر مانند دایهای مهربان و نازک، باران نبارد و به گیاهان آب نرساند، گیاهان و جوانهها چه باید کنند، اگر نتوانند چهره زیبا و سرسبز خود را نشان دهند؟
هوش مصنوعی: همه نوع بدی و مشکلات ناشی از کمبود آب است و به همین دلیل است که آب را به خوبی و زیبایی نسبت میدهند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی اشاره میکند که فردی در وضعیت سختی قرار دارد و به نوعی از دیگران درخواست کمک یا یاری میکند. او میگوید که اگر حتی در شرایط خاص و بحرانی هم کمکی دریافت نکند، نمیتواند به آسانی از وضعیت نجات یابد. در واقع، شاعر احساس ناامیدی و درماندگی خود را بیان میکند و به چالشهایی که در برابرش وجود دارد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که در کنار مقام تو، چیزی در دست ندارم، اما چشمی دارم که میتواند با زیباییام، جانی تازه به وجود بیاورد.
هوش مصنوعی: هر لحظه نسیم محبت تو به من امید میدهد و میگوید که اگر همه چیز را از دست بدهم، باز هم نگران نباش؛ زیرا تو همیشه در کنار من هستی.
هوش مصنوعی: کشتیای دارم که مانند کشتی هنرمندان است، اما در زمین خشک مانده و بر روی آن ویران شده است.
هوش مصنوعی: من از تو آب میخواهم، نه مانند چالههایی که خالی و تهیاند؛ بلکه مانند دریایی که پر از دل و احساس است.
هوش مصنوعی: در کشتزار من، گیاهان تشنهاند و من نیز گرسنهام. نگرانم که اگر امروز به من آب ندهی، فردا نانم را نخواهم داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه از اینجا نه از آنجا دل من برد مهی
زین گهر خنده نگاری و شکر بوسه شهی
زین جهانساز ظریفی و جهانسوز بتی
زین جگر خوار شگرفی و دلاویز مهی
مه که باشد که همی هر شب و هر روز کند
[...]
شده ام خاک سر کوی تو ای سرو سهی
چه شود گر قدمی بر سر خاکم بنهی
ای صدت بسته بی دل به کمند سر زلف
ای هزاران چو من خسته سرگشته رهی
حلقه دام بلاییست سر زلفینش
[...]
در کبودی فلک چون مه من نیست مهی
بر سر هیچ مهی نیست هلال سیهی
روشن از آه نشد ظلمت نومیدی ما
وه که مردیم و نبردیم به وصل تو رهی
چو ربودی دل و دینم عوضی کن بوصال
[...]
دیدهام مست و سرانداز و غزلخوان برهی
شاه مشرب پسری ترک وشی کج کلهی
نخل آتش ثمری سرو مرصع کمری
عالمافروز سهیلی علم افراز مهی
قدر بَهاینده جان چشم فریبندهٔ دل
[...]
عید قربان بود ای لعبت شوخ سپهی
راست خیز از پی احرام و بنه کج کلهی
وز صفا هر وله آموز بدان سرو سهی
رخ فرو سا بحجر تابری از وی سیهی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.