بس کن ای سرد ناخوش احمق
چند و تا چند حیلت و فن تو
پیش ازینم طمع چو می بودی
به عتابیّ و خزّ ادکن تو
می فتادم به خاک و می دادم
بوسه بر پای تو چو دامن تو
چون مرا نیست هیچ بهره از آن
بند و غل باد جامعه بر تن تو
ببریدم طمع بیکباره
رستم از بارنامه کردن تو
برنشینم ازین سپس همه جای
چون زه پیرهن به گردن تو
هر چه می خواستم بخواهم گفت
فار غم .... در .... زن تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نقد و تمسخر فردی سرد و ناخوشایند میپردازد که با حیلهها و فنونش سعی در فریب او دارد. شاعر به یادآوری گذشته و عشقش به این فرد اشاره میکند و به اینکه چگونه از آن عشق ناامید شده است. او دیگر تمایلی به عشق ندارد و از وابستگی به این فرد رها شده است. در نهایت، شاعر تصمیم میگیرد که دیگر به این رابطه ادامه ندهد و از آن فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: بس کن ای سرد و ناخوش و احمق، تا کی میخواهی به ترفندها و حیلههای خود ادامه دهی؟
هوش مصنوعی: قبل از این، زمانی که به طمع و آرزوهایم گرفتار بودم، مرا بیتوجهی و کنایه میکردی.
هوش مصنوعی: من به زمین میافتادم و بر پای تو بوسه میزدم، مانند بوسهای که بر دامن تو میزنم.
هوش مصنوعی: چون من از آن بند و زنجیر هیچ سودی ندارم، پس لباسی که بر تن توست، مهم نیست.
هوش مصنوعی: من به یکباره از امید به رستم جدا شدم و دیگر نمیخواهم او را بارنامه کنم.
هوش مصنوعی: من از اینجا برمیخیزم و به هر جا که بروم، مانند دوزی که پیراهن را به گردن تو میدوزد، به تو متصل خواهم بود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخواستم به دست بیاورم، گفت که از غم رها شو و به عشق تو بپرداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرت آزاد کرده گردن تو
بار خود بر کرفته از تن تو
این ده و باغ و بچه وزن تو
غول راهند و غل گردن تو
چه کنی با فلک عتاب که من
نیک بد حال گشتم از فن تو
گر خموشی چو باز پیشه کنی
دست شاهان بود نشیمن تو
ور بر آری خروش چون بلبل
[...]
افکند از فغان و شیون تو
بار هستی ز دوش و گردن تو
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.