گنجور

 
نشاط اصفهانی

درگذشتی از من ای رب رحیم

بازگشتم من به عصیان قدیم

چون ندیدی چاره‌ای در کار من

گشتی از رحمت تو خود ستار من

تا نبیند عیب من غیر از تو کس

پرده‌ها بستی به کارم پیش و پس

ای تو ستار عیوب بندگان

عیب ما و حسن خود کردی نهان

گر نمی‌بستی تو بر روی نکو

پرده ها از نور و ظلمت تو به تو

هوشها در پردهٔ مستی نبود

نیستها در جلوهٔ هستی نبود

می‌گشودی پرده گر از روی خویش

می‌نمودی گر رخ نیکوی خویش

نیکویی بر خلق پیدا میشدی

کس به زشتی از چه پیدا میشدی

من که دیده‌ستم به خود ستاریت

کی شوم نومید از غفاریت

خلق را بستی ز عیبم چشم و گوش

ای خدا عیب من از خود هم بپوش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode