باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد
با زمان بند کمند تو گرفتار آورد
هوسم بود که چون غنچه گریزم در خود
بازم از پوست برون آن گل رخسار آورد
کرده بد روی بدیوار لامت دل من
نقب زد فتنه و سر زین سوی دیوار آورد
آن غم عشق چو یکچند برفت از سر من
دوش باز آمد و شادیّ بخروار آورد
روزکی چند چو غنچه شده بودم مستور
عشق چون نرگسمان مست ببازار آورد
می پیر از سر من خرقۀ سالوس بکند
ریش بگرفته مرا با در خمّار آورد
گفته بودم چو شدم پیر جوانی نکنم
هم بپیرانه سرم عشق تو در کار آورد
طبع می تاختی کرد هم از بام دماغ
عقل را دست فرو بسته نگوسار آورد
عکسی از رنگ خوشش بر رخ خورشید افتاد
اثرش در دل کان لعل پدید ار آورد
بویی از نکهتش آمیخته شد بادم باد
بر هر آن خار که زد لاله و گل بار آورد
عشق بنمود کله گوشه و چون دید مرا
چه زنخها که برین خرقه و دستار آورد
عقل انکار برین شورش و مستی می کرد
چون خطت دید بدین شاهدی اقرار آورد
شحنۀ عشق تو یک شهر اسیر دل را
بسته اندر خم یک موی بزنهار آورد
گرچه اندیشة زلف و رخ تو صد باره
با سرم محنت و رسوایی بسیار آورد
دست سودای غمت با دل شوریدۀ من
هرگز این شیوه نیاورد کزین بارآورد
هر کسی را غم تو پیش کشی می آورد
از میان پیش کش من می وزنّار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و اشتیاق شاعر به معشوقش است. شاعر از زیبایی معشوق یاد میکند و میگوید که همچون غنچهای در خود فرو میرود، اما دوباره جاذبه معشوق او را به بیرون میآورد. او به تاثیر عشق بر دل و عقل خود اشاره دارد و میگوید که عشق او را در دام خود گرفتار کرده و از او شادی و غم را به یکباره به ارمغان میآورد. شاعر همچنین درباره چالشهای عشق و احساسات متضاد صحبت میکند و به بیزاری از رسواییها و رنجهایی که عشق با خود دارد اشاره دارد. در نهایت، او بیان میکند که غم عشق هر فردی را تحت تاثیر قرار میدهد و او احساس میکند که این غم خاصتر و سنگینتر به او تحمیل شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، دوباره ما را به خود مشغول کردی و با چهرهات ما را در دام محبت خود گرفتار کردی.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که مانند یک غنچه، از خودم دور شوم و از درون خود، زیبایی روی گل را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: بر روی دیوار زشت، ناامیدی دل من نفوذ کرد و مشکلات و آشفتگی از آن سمت دیوار به وجود آمد.
هوش مصنوعی: غم عشق که مدتی از ذهنم دور شده بود، دیروز دوباره به سراغم آمد و شادی را به همراه خود آورد.
هوش مصنوعی: مدتی بود که به خاطر عشق پنهان بودم و مانند نرگسهای مست به بازار آورده شدم.
هوش مصنوعی: پیر به من میگوید که باید از ریا و تظاهر دست بردارم و با توجه به اینکه حالا دیگر ریشام سفید شده، مرا با خود به جایی میبرد که درک بهتری از واقعیت پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من گفته بودم که وقتی پیر شوم، دیگر جوانی نخواهم کرد، اما عشق تو باعث شد که همچنان در قلبم جوانی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که روح یا طبیعت انسان به سرعت در حال حرکت است و از بام بلند عقل، با دست بسته خود، به شرم و خجالت مینگرد. به عبارت دیگر، عقل توانایی و آزادی عمل خود را از دست داده و در وضعیت بهتری قرار ندارد.
هوش مصنوعی: عکسی از زیبایی او بر چهره خورشید سایه افکنده و نشانهای از آن در دل سنگهای قیمتی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: بوی دلانگیز نکهت او در هوا پخش شده است و در نتیجه، هر خاری که به زمین وارد شده، باعث رشد و شکوفایی لاله و گل شده است.
هوش مصنوعی: عشق خود را در گوشهای نشان داد و وقتی مرا دید، فهمید چه نشانههایی از محبت بر این لباس و دستار من وجود دارد.
هوش مصنوعی: عقل به خاطر شور و شوق و حالت مستی که در دل داشتم، میخواست این احساس را انکار کند؛ اما وقتی چهرهات را دیدم، به وجود تو اعتراف کرد و نتوانست حقیقت را پنهان کند.
هوش مصنوعی: شغل و وظیفهٔ عشق تو بهقدری قوی است که تمام دلها را در یک شهر به بند کشیده و در چنگ یک تار موی تو گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: اگرچه فکر کردن به موها و چهرهات بارها برای من درد و شرمندگی به همراه داشته است، اما هنوز نتوانستهام از آن دست بکشم.
هوش مصنوعی: دست عشق و آرزوی تو با قلب مضطرب من هرگز چنین حالتی را به وجود نیاورد که اکنون به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که غم تو را به دوش میکشد، از میان مشکلاتش، من هم برمیخیزم و به تو کمک میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد
ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد
چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش
مست و سودا زدهام بر در خمار آورد
عقل را بوی سر زلف تو از کار ببرد
[...]
یا رب آن سرو روان تازه گلی بار آورد
باغبان بین که چنین نخل به بازار آورد
صد چو من گوشهنشین را به دم خرم گل
جان فشان، دستزنان بر در خمّار آورد
سنبل آویخت ز سر و گل دامی بنهاد
[...]
باز باد سحری بوی خوش یار آورد
کاروان ختنی مشک به خروار آورد
آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را
که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد
دوش پیک سحری با سر زلفش، گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.