یا رب آن سرو روان تازه گلی بار آورد
باغبان بین که چنین نخل به بازار آورد
صد چو من گوشهنشین را به دم خرم گل
جان فشان، دستزنان بر در خمّار آورد
سنبل آویخت ز سر و گل دامی بنهاد
دانه از غالیه و دام پدیدار آورد
مرغ جانهای عزیزانِ حقیقت بین را
دانه بنمود و در آن دام گرفتار آورد
ریخت از غیرت او آب رخ آب حیات
چون سکندر همه را بر سر این کار آورد
تا گل و شکر و سنبل نرباید هرکس
بر سر سرو دو هندوی کماندار آورد
صنع بسیار نمود و دل ناصر بربود
بلبلی بر گل سیراب گرفتار آورد
زین طلسمی که بر این گنج حقایق بنهاد
از پی بستن چسم دل اغیار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد
با زمان بند کمند تو گرفتار آورد
هوسم بود که چون غنچه گریزم در خود
بازم از پوست برون آن گل رخسار آورد
کرده بد روی بدیوار لامت دل من
[...]
ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد
ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد
چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش
مست و سودا زدهام بر در خمار آورد
عقل را بوی سر زلف تو از کار ببرد
[...]
باز باد سحری بوی خوش یار آورد
کاروان ختنی مشک به خروار آورد
آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را
که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد
دوش پیک سحری با سر زلفش، گلها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.