گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ز رویت دستهٔ گل می‌توان کرد

ز زلفت شاخ سنبل می‌توان کرد

ز قدّ چفتۀ من در ره عشق

بر آب دیده‌ام پل می‌توان کرد

ز نوک غمزهٔ تو بی‌محابا

سزا در دامن گل می‌توان کرد

ز اشک و چهره در عشقت همه سال

به سیم و زر تجمّل می‌توان کرد

نمی‌شاید سپردن دل به زلفت

نه نیز از وی تغافل می‌توان کرد

نه چون غنچه دهن در می‌توان بست

نه افغان همچو بلبل می‌توان کرد

به زلفت گو برو آهسته بنشین

همه روز این تطاول می‌توان کرد

دلم بر دست و سر می‌پیچد از من

چه گویی این تحمّل می‌توان کرد

به دشنامی دلم را شاد می‌دار

که باری این تفضّل می‌توان کرد

 
 
 
مولانا

ز رویت دسته گل می‌توان کرد

ز زلفت شاخ سنبل می‌توان کرد

ز قد پرخم من در ره عشق

بر آب چشم من پل می‌توان کرد

ز اشک خون همچون اطلس من

[...]

بیدل دهلوی

اگر نظّاره‌ گل می‌توان کرد

وطن در چشم بلبل می‌توان‌ کرد

درین محفل ز یک مینا بضاعت

به چندین نغمه قلقل می‌توان‌کرد

عرق‌واری گر از شرم آب گردم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه