مکن ای دوست اگر بتوان کرد
هر چه از شور وز شر بتوان کرد
نه دل من که بیک غمزۀ تو
عالمی زیر و زبر بتوان کرد
چون سر زلف تو از مشک سیاه
دلی از خون جگر بتوان کرد
نبود لعل وگرنی چو لبت
لبی از تنگ شکر بتوان کرد
توز من روی نهان کرده و پس
گویی اندوه مخور، بتوان کرد؟
صبر تا چند کنم از رخ تو؟
صبر آخر چقدر بتوان کرد؟
جگرم خستی و خونم خوردی
دل ببردی، چه دگر بتوان کرد؟
نیم جانی که بماندست اکنون
به منش بخش اگر بتوان کرد
بهر آن بد گه کنی خرسندم
که از آن نیز بتر بتوان کرد
با رخ تو همه کاری چون زر
بتوان مرد و بزر بتوان کرد
رحمتی از تو توقّع دارم
به بیندیش مگر بتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.