گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

دوری از یار اختیاری نیست

لیک ما را ز بخت یاری نیست

چه کنم؟ با ستیزه رویی بخت

چاره الّا که سازگاری نیست

هم ز عشقت بپرس حال دلم

گر بقول من استواری نیست

تا بگوید که بی توام شب و روز

کار جز ناله ها و زاری نیست

عشق و نام نکو چگونه بود؟

عشق جز رنج و جان سپاری نیست

ای که در عشق عافیت طلبی

غلطست این که می شماری نیست

هر کجا عشق، مستی و پستیست

علم و زهد و بزرگواری نیست

عاشق تر از سرزنش کجا ترسد؟

عاشقی جز که بردباری نیست

بر سر کوی عاشقان چه کند

هر کرا برگ عجز و خواری نیست؟

گو برو آب روی خویش مبر

هر کرا روی خاکساری نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

پسر هند اگر چه خال منست

دوستی ویم به کاری نیست

ور نوشت او خطی ز بهر رسول

به خطش نیز افتخاری نیست

در مقامی که شیر مردانند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
جهان ملک خاتون

چه کنم چون ز بخت یاری نیست

با منش رای سازگاری نیست

ای دل خسته با فراق توأم

چاره جز صبر و سازگاری نیست

گرچه زاری به عشق تن در ده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه