گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

خیزُ دَر دٍه شراب گلگون را

شادیِ اندرون و بیرون را

آن چُنان مست کن ز باده مرا

که ندانم ز کوه، هامون را

چون ز باده سرم شود گردان

نارم اندر شمار گردون را

خون من خورد چرخِ ساغرشکل

باز خواهم ز ساغر آن خون را

جرعه بر خاک ریز بیشترک

مست گردان دٍماغ قارون را

تا ز شادیّ آن بر اندازد

از دل خلق گنج مدفون را

چرخ افگند اهل دانش را

آسمان برکَشید هردون را

باده را در فکن تو نیز به جام

برکش آنگه سٍماع موزون را

تنگ ابریشمین بکش بر چنگ

گرم کن بارگیر گلگون را

تا ز بهر شکست لشکر غم

بسر خم برم شبیخون را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

از برای صلاح مجنون را

بازخوان ای حکیم افسون را

از برای علاج بی‌خبری

درج کن در نبیذ افیون را

چون نداری خلاص بی‌چون شو

[...]

امیرخسرو دهلوی

مهر بگشای لعل میگون را

مست کن عاشقان مجنون را

رخ نمودی و جان من بردی

اثر این بود فال میمون را

دل من کشته بقای تو باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه