بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم
نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم
خار خار راحتم ره می زند ای ساربان
گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم
چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز
کز شهیدان تو فردا سرزنشها می کشم
عشق را در کف متاعی بود، گفتم چیست، گفت
نیل بد نامیست بر روی زلیخا می کشم
تا مرا پا هست و خواهد بود، عرفی، سایه وش
خویشتن را از پی خوبان رعنا می کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنجی میپردازد که شاعر به خاطر عشق احساس میکند. او از نالهها و ضعفهایش در برابر جهانی که در آن زندگی میکند، سخن میگوید. تصویرسازیش از سفر و دشواریها، با اشاره به خاری که در راهش قرار میگیرد، نشاندهندهی چالشهای زندگی عاشقانهاش است. همچنین، شاعر از مرگ و تنها بودن در عشق میگوید و به نقل از معشوقش، به مفهوم عشق و محبوبیت اشاره دارد. در نهایت، او از وجود خویشتن خود و جستجوی زیبایی لذت میبرد و به عشق خود پایبند است.
هوش مصنوعی: من به خاطر دردها و رنجهای عشق به شدت آسیب میزنم و نالههای امروز را از روی ترس و ضعف فردا برمیدارم.
هوش مصنوعی: سوارکار، مراقب باش که در این مسیر سخت، خارها و موانع آزارم میدهند. پس لطفاً به آرامی رانندهای و مراقب باش، چون ممکن است ناگهان خاری از پاهای من بیرون بیاید و درد شود.
هوش مصنوعی: وقتی که به مرگ خود میرسم، مهربان باش و خونم را بریز، زیرا فردا از جانب شهیدان تو مورد سرزنش قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: عشق، چیزی باارزش و گرانبهایی است که در دست شخصی قرار دارد. وقتی از او پرسیدم که این چیست، پاسخ داد که رنگ نیل به عنوان یک صفت بد در بین مردم شناخته میشود و من این رنگ را بر چهره زلیخا میآورم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پا در راه دارم، عرفی، سایه خود را همیشه دنبال زیبایان دلربا میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریخت ناخن بس که خار یأس از پا میکشم
بر در دل مینشینم پا ز درها میکشم
ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت
چون نگویم دست همت را ز دنیا میکشم
شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست
[...]
تیغ کوه همتم دامن ز صحرا میکشم
میروم تا اوج استغنا، دگر وامیکشم
دست از مشاطه در نازکادایی بردهام
سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا میکشم
در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی
[...]
..............................
..............................ا میکشم
او فراهم میکشد چو غنچه جیب از روی ناز
من به صد امید، دامان تمنا میکشم
وصل را زان دوست میدارم که هجران در پی است
[...]
رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا میکشم
عشق میگوید سفر کن رخت هرجا میکشم
در میان محنت امروز از بس خو کردم
انتظار محنتی دارم که فردا میکشم
چون غمی زور آورد خود را به صحرا میکشم
ناله را سر میدهم از دیده دریا میکشم
راز در دل بیش از این نتوان نهفتن چند و چند
بر سر هر چارسو بانگ علالا میکشم
نی غلط کی میتوان گفتن به هرکس راز دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.