درد مرا طبیب مداوا نمیکند
با من ز روی لطف مدارا نمیکند
دردیست در دلم که علاجش به دست اوست
وآن سنگ دل دواش مهیا نمیکند
تیغ ستم زند به دلخستگان هجر
وز هیچ روی میل و محابا نمیکند
دل را ببرد از برم آن یار سستمهر
وآنگه به شست زلف خودش جا نمیکند
چون حلقه روز و شب به درش میزنیم سر
لیکن چه سود کاو در ما وا نمیکند
شوریدهام چو زلف به رخسار مهوشش
تسکین خاطر من شیدا نمیکند
سرویست نازپرور و در بوستان جان
آخر چرا گذر به سوی ما نمیکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج فرد عاشق میپردازد که هیچکس، حتی طبیب، نمیتواند او را درمان کند. او از کممحبتی محبوب گلایه دارد و احساس میکند که محبوبش هیچ توجهی به درد و suffering او ندارد. شاعر بیان میکند که دلش به شدت دلتنگ است و هیچ تسکینی برای این درد نمییابد. او به تصویر کشیدن احساساتی چون دلتنگی و ناامیدی از بیمهری یار و دوري از وصال میپردازد و از بیتوجهی محبوب بهعنوان یک سروی نازپرور یاد میکند که هرگز به سوی او نمیآید.
هوش مصنوعی: درد من را هیچ درمانگری نمیتواند درمان کند و او که باید به من لطف کند، با من مهربان نیست.
هوش مصنوعی: در دل من دردی وجود دارد که تنها او میتواند آن را درمان کند، اما فردی که دل سنگی دارد، امکان درمان آن را فراهم نمیکند.
هوش مصنوعی: زخمی که به دل عاشقان جدایی میزند، بدون هیچ ترس و تردیدی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: دل من را آن دوست بیوفا برد و حالا با زلف خود نمیتواند جایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: ما هر روز و شب به در خانهاش میزنیم و در انتظار باز شدن در هستیم، اما او هیچ توجهی به ما نمیکند و در را برای ما باز نمیکند.
هوش مصنوعی: من به اندازهی زلفهای او پریشان و بیتاب هستم، اما حتی زیبایی چهرهاش هم نمیتواند دل شیدای من را آرام کند.
هوش مصنوعی: در باغ جان، درخت بلندی وجود دارد که به خوبی بزرگ شده و نرم و نازک است. نمیدانم چرا این درخت، به سمت ما نمیآید و از کنار ما عبور نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر هیچ آدمی اجل ابقا نمی کند
سلطان مرگ هیچ محابا نمی کند
عامست حکم میراجل بر جهانیان
این حکم بر من و تو بتنها نمی کند
غارت گر حوادث در خانۀ وجود
[...]
دنیا وفا بمردم دانا نمیکند
خوش وقت آنکه میل بدنیا نمیکند
دنیا و هر چه هست در او دام و دانه است
او مرغ زیرک است که پروا نمیکند
آندم که یار گشت فلک تیغ میزند
[...]
گر همتم کناره ز دنیا نمی کند
تقلید گوشه گیری عنقا نمی کند
تا ناخن از پلنگ نگیرد بعاریت
ایام از دلم گرهی وا نمی کند
از جور آشنا نرمد هر که آشناست
[...]
عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند
مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند
رطل گران نکرد دوا رعشه مرا
لنگر علاج شورش دریا نمی کند
گرد سبک عنان چه گرانی برد ز کوه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.