گنجور

 
جهان ملک خاتون

درد مرا طبیب مداوا نمی‌کند

با من ز روی لطف مدارا نمی‌کند

دردی‌ست در دلم که علاجش به دست اوست

وآن سنگ دل دواش مهیا نمی‌کند

تیغ ستم زند به دل‌خستگان هجر

وز هیچ روی میل و محابا نمی‌کند

دل را ببرد از برم آن یار سست‌مهر

وآنگه به شست زلف خودش جا نمی‌کند

چون حلقه روز و شب به درش می‌زنیم سر

لیکن چه سود کاو در ما وا نمی‌کند

شوریده‌ام چو زلف به رخسار مهوشش

تسکین خاطر من شیدا نمی‌کند

سروی‌ست نازپرور و در بوستان جان

آخر چرا گذر به سوی ما نمی‌کند

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
کمال‌الدین اسماعیل

بر هیچ آدمی اجل ابقا نمی کند

سلطان مرگ هیچ محابا نمی کند

عامست حکم میراجل بر جهانیان

این حکم بر من و تو بتنها نمی کند

غارت گر حوادث در خانۀ وجود

[...]

اهلی شیرازی

دنیا وفا بمردم دانا نمیکند

خوش وقت آنکه میل بدنیا نمیکند

دنیا و هر چه هست در او دام و دانه است

او مرغ زیرک است که پروا نمیکند

آندم که یار گشت فلک تیغ میزند

[...]

کلیم

گر همتم کناره ز دنیا نمی کند

تقلید گوشه گیری عنقا نمی کند

تا ناخن از پلنگ نگیرد بعاریت

ایام از دلم گرهی وا نمی کند

از جور آشنا نرمد هر که آشناست

[...]

صائب تبریزی

عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند

مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند

رطل گران نکرد دوا رعشه مرا

لنگر علاج شورش دریا نمی کند

گرد سبک عنان چه گرانی برد ز کوه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه