گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کلیم

تمام کاهش تن جمله آفت جانست

مگوی عشق که این آتش و نیستانست

براه عشق که پائی نمی رسد بزمین

غمی که هست ز محرومی مغیلانست

بکن لباس تعلق که خار وادی قرب

گرفته دامن دیوانه ایکه عریانست

ز سود راه فنا قطره می شود دریا

حباب دشمن سر بهر جمع سامانست

رواج شور جنون کو که بینمک شد شهر

درین دو روز که دیوانه در بیابانست

ز انقلاب زمان در پناه جهل گریز

که آنچه مانده بیک حال عیش نادانست

فروغ عارضت از حلقه های زلف سیاه

چو روشنائی ایمان بکافر ستانست

بترک سر نتوانم ز سرنوشت برید

وگرنه چون قلم از سر گذشتن آسانست

ملایمت کن اگر طاقت جدل تنگست

کلیم چربی کاغذ علاج بارانست