نوبهار دردم و داغت گل سودای من
صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من
چاک شد دامان صحرا از خراش ناله ام
من کجا و درد هجر او کجا ای وای من
لالهٔ خونین دل دشت جنونم بی رخت
داغدار هجر باش دهر یک از اعضای من
بسکه محو یاد رخسار توام گردیده است
حلقهٔ دام خیالت چشم حیرت زای من
نشئهٔ همت ز فیض خاکساری یافتم
سنگها بر شیشهٔ گردون زند مینای من
وادی آزادگی یک گل زمین همتم
قلزم وارستگی یک قطره از دریای من
می شود گلگون کف پای خیالت هر زمان
غرق خون دل شد از بس چشم طوفان زای من
تا چه خواهد کرد با آیینهٔ دل شوخیت
شیشه بر خارازن مخمور بی پروای من
دل به قربان تلافیهای نازت می رود
شوخ من بیرحم من بی باک من خودرای من
خشک شد خود در رگ گل بی بهار جلوه ات
نوبهار من گل من سرو من رعنای من
ای بهار جلوه از بس بی تو گرم ناله ام
شعله می جوشد به رنگ شمع از لبهای من
بوی خون آید به رنگ لاله از پیراهنم
پر گل داغست از بس جسم غم پیرای من
در ریاض آرزویت باغبانی می کند
آه سرو آرای من اشک چمن پیرای من
در غمت هم مشرب فرهاد و مجنون گشته ام
آه من شیرین من فریاد من لیلای من
ابروی تو بال پرواز تذرو دلبریست
سبزهٔ پشت لبت طوطی شکرخای من
شوق میآرد به روی کار من درد ترا
می نماید راز دل آئینهٔ سیمای من
ای بهار رنگ و بو چون گل سراپا گوش تو
تا در گوشت شود این مطلع غرای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج ناشی از جدايي و عشق است. شاعر دچار غم و درد فراق معشوق خود است و او را به عنوان بهار و زیبایی زندگیاش توصیف میکند. او احساس میکند که وجودش بدون معشوقش خالی و غمگین است و همه چیز در زندگیاش به خاطر یاد او تحت تأثیر قرار گرفته است. شاعر همچنین به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که عشق او او را به جنون میبرد. در کل، این شعر تصویری عمیق و احساسی از عشق و دردهای ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: بهار زیبا و پر از احساس من، درد و غم تو را در دل دارم و به یاد تو همیشه به سر میبرم. مثل مجنونهایی که در بیابانها گم شدهاند، من هم در جستجوی تو هستم.
هوش مصنوعی: دشت از نالهام شکاف برداشت، من کجا و درد جدایی او کجا، وای بر من.
هوش مصنوعی: گل لالهای که با دل شکسته و غمگین در دشت دیوانگی میروید، در غیاب تو، سوگوار جدایی من است و هر یک از اجزای وجودم را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: به قدری در یاد چهره تو غرق شدم که به دام خیال تو، چشمان حیرتزدهام از تماشای تو سرشار شده است.
هوش مصنوعی: از سرودن اشعار و روحیهٔ بلند همت، به برکت و افتادگی خود توانستم به مقام والایی دست یابم، به طوری که سنگها بر شیشهٔ آسمان مینوازند و درخشش من را نمایان میکنند.
هوش مصنوعی: در سرزمین آزادی، ارزش یک گل هم به اندازه تلاش و عزم من در نازکی و رهایی است.
هوش مصنوعی: هر زمانی که به یاد تو میافتم، احساس درد و حسرت در دلم زیاد میشود. این حس لطیف و زیبا که به یاد تو دارم، جلوهگری میکند و قلبم را به شدت میآزارد.
هوش مصنوعی: تا ببینیم دل شاد و بیخیال تو با آیینهٔ خود چه خواهد کرد، وقتی که عشق و بیپرواییام مثل شیشهای بر روی خارها نشسته است.
هوش مصنوعی: دل به یاد تلافیهای ناز و لطافت تو میتپد، ای شیطنتپیشهام، ای بیرحم و بیپروا، ای خودرای و مستقل من.
هوش مصنوعی: گلی که در بهار نمیخندد و پژمرده شده، جلوهات برای من مانند بهار است. تو گل من و سرو من هستی، زیبایی و شگفتی من.
هوش مصنوعی: ای بهار، زیبایی تو به قدری است که بدون تو، احساس من مانند شمعی است که شعلهاش به رنگ غم میسوزد و از لبهایم به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بوی خون از پیراهنم به مشام میرسد و رنگ لالهها را به خاطر میآورد. احساس داغی و درد را در وجودم حس میکنم که ناشی از غم و اندوهی است که بر تنم نشسته است.
هوش مصنوعی: در باغ آرزوهایت، زیبایی و شگفتی میروید و همانند سروی با زیبایی خاص، دل مرا بهسوی خود میکشاند و اشکهایم مانند چمن پیر، نشانی از غم و حسرتی در دل دارم.
هوش مصنوعی: در غم تو دچار حالتی شدم که شبیه فرهاد و مجنون هستم. ای آه من، ای شیرین من، ای فریاد من، تو لیلای منی.
هوش مصنوعی: ابروی تو، همچون بالی است که من را به پرواز درمیآورد و زیبایی تو مانند سبزهای است که پشت لبهای تو قرار دارد و شکرینی دارد که مانند طوطی من است.
هوش مصنوعی: علاقه من به تو باعث میشود که درد تو برایم آشکار شود و رازهای درونم در چهرهام نمایان گردد.
هوش مصنوعی: ای بهار زیبای رنگ و عطر، تو همچون گلی هستی که تمام وجودت به شنیدن سخنان من گوش داده است تا این آغاز سخنانم در گوشت بشنود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.