گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

نوبهار دردم و داغت گل سودای من

صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من

چاک شد دامان صحرا از خراش ناله ام

من کجا و درد هجر او کجا ای وای من

لالهٔ خونین دل دشت جنونم بی رخت

داغدار هجر باش دهر یک از اعضای من

بسکه محو یاد رخسار توام گردیده است

حلقهٔ دام خیالت چشم حیرت زای من

نشئهٔ همت ز فیض خاکساری یافتم

سنگها بر شیشهٔ گردون زند مینای من

وادی آزادگی یک گل زمین همتم

قلزم وارستگی یک قطره از دریای من

می شود گلگون کف پای خیالت هر زمان

غرق خون دل شد از بس چشم طوفان زای من

تا چه خواهد کرد با آیینهٔ دل شوخیت

شیشه بر خارازن مخمور بی پروای من

دل به قربان تلافیهای نازت می رود

شوخ من بیرحم من بی باک من خودرای من

خشک شد خود در رگ گل بی بهار جلوه ات

نوبهار من گل من سرو من رعنای من

ای بهار جلوه از بس بی تو گرم ناله ام

شعله می جوشد به رنگ شمع از لبهای من

بوی خون آید به رنگ لاله از پیراهنم

پر گل داغست از بس جسم غم پیرای من

در ریاض آرزویت باغبانی می کند

آه سرو آرای من اشک چمن پیرای من

در غمت هم مشرب فرهاد و مجنون گشته ام

آه من شیرین من فریاد من لیلای من

ابروی تو بال پرواز تذرو دلبریست

سبزهٔ پشت لبت طوطی شکرخای من

شوق میآرد به روی کار من درد ترا

می نماید راز دل آئینهٔ سیمای من

ای بهار رنگ و بو چون گل سراپا گوش تو

تا در گوشت شود این مطلع غرای من

 
 
 
خاقانی

آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من

از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم

کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من

دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جمله اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

[...]

نسیمی

آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من

ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من

آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع

کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من

اتحاد عین و غین عالم سر حروف

[...]

حسین خوارزمی

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

[...]

محتشم کاشانی

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من

برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من

باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد

دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من

سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه