ز میرزا ابوالخیر والا نژاد
گلی در ریاض نجابت شکفت
به هر سوسو نسیمی کز آن گل وزید
غبار کدورت ز دلها برفت
چو خورشید نور جمالش بدید
رخ خویش در پردهٔ شب نهفت
لب غنچه و گوش گل در چمن
به این مژده دارند گفت و شنفت
دلم بهر تاریخ میلاد او
در معنی از منقب فکر سفت
سراپا زبان غنچهسان شد نخست
پس آنگه «گل باغ امید» گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه گفتنیها بدو بازگفت
همه رازها بر گشاد از نهفت
فکندش بیک زخم گردون ز کفت
چو افکنده شد دست عذرا گرفت
چو زی معرکه کرد رای، ای شگفت!
پدر جست، دست و عنانش گرفت
از این بیش چیزی نیارمت گفت
بس این گر دلت با خرد هست جفت
چو بشنید شاه آن پیام نهفت
ز کینه لب خود شخائید و گفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.