گنجور

 
جویای تبریزی

ز میرزا ابوالخیر والا نژاد

گلی در ریاض نجابت شکفت

به هر سوسو نسیمی کز آن گل وزید

غبار کدورت ز دلها برفت

چو خورشید نور جمالش بدید

رخ خویش در پردهٔ شب نهفت

لب غنچه و گوش گل در چمن

به این مژده دارند گفت و شنفت

دلم بهر تاریخ میلاد او

در معنی از منقب فکر سفت

سراپا زبان غنچه‌سان شد نخست

پس آنگه «گل باغ امید» گفت

 
sunny dark_mode