گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

شمعی که مرا روشنی جان تن است آن

زینت ده هر محفل و هر انجمن است آن

دردی که رسد از تو چو جان است عزیزم

داغی که ز دست تو بود چشم من است آن

در موج لطافت شده پنهان تن سیمش

گل پیرهنان! نکهت گل پیرهن است آن

گردد ز نسیم دم سردم متبسم

ای همنفسان غنچهٔ گل یا دهن است آن

امروز درین باغ نباشد به از اویی

چون نرگس و گل چشم و چراغ چمن است آن

خون دل یاقوت چکد از لب لعلش

جویا که گفتار چه رنگین سخن است آن