شمعی که مرا روشنی جان تن است آن
زینت ده هر محفل و هر انجمن است آن
دردی که رسد از تو چو جان است عزیزم
داغی که ز دست تو بود چشم من است آن
در موج لطافت شده پنهان تن سیمش
گل پیرهنان! نکهت گل پیرهن است آن
گردد ز نسیم دم سردم متبسم
ای همنفسان غنچهٔ گل یا دهن است آن
امروز درین باغ نباشد به از اویی
چون نرگس و گل چشم و چراغ چمن است آن
خون دل یاقوت چکد از لب لعلش
جویا که گفتار چه رنگین سخن است آن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شک نیست که شکر لب و بسته دهن است آن
اما نه سزای لب و دندان من است آن
رخساره نگویم که رخت باغ بهشت است
بالای تو طوبی است نه سرو چمن است آن
نرمی تن اوست دلیل دل مسکین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.