از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن
برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن
بیکسی اهل جهان را پرده پوش عیبهاست
در بر از گرد یتیمی کرده گوهر پیرهن
از لباس فقر کی نفعی شرارت پیشه راست
گر زخاکستر بپوشد همچو اخگر پیرهن
از طراوت بسکه شادابی چو مینا باده را
می دهد جسم ترا اندام خود هر پیرهن
از لطافت در نیاید در نظر اندام یار
می نماید همچو بو در گل تنش در پیرهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را
حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن
وی ز رشک نفحه گلزار خلق فایحت
گل دریده هر سحری تا پای از سر پیرهن
آفتاب رأی تو چون سایه بر گیتی فکند
[...]
تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن
بر تن سیمین بران شد از عرق تر پیرهن
از عرق زد ماه کنعان غوطه ها در رود نیل
تا ز مستی چاک زد آن سیم پیکر پیرهن
از لطافت معنی نازک نمی آید به چشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.