گنجور

 
جویای تبریزی

چه می شود؟ نفسی در کنار ما بنشین!‏

به این شتاب کجا می روی؟ بیا بنشین!‏

خدات خیر دهد، آخر این چه انصاف است؟

به رغم غیر دمی هم به بزم ما بنشین!‏

تمام روز دو چشمم در انتظار تو بود

بیا خوش آمدی ای دوست مرحبا بنشین!‏

بخانه می روی این وقت شب، چه واقع شد؟

چرا سمج شده ای بندهٔ خدا بنشین!‏

چه در رکوع چنین خشک مانده ای زاهد؟

به طور مردم عالم بایست یا بنشین!‏

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

خوش آمدی، ز کجا می‌روی؟ بیا بنشین

بیا که می‌کنمت بر دو دیده جا بنشین

همین که روی تو دیدیم، باز شد در دل

چه حاجت است در دل زدن، بیا بنشین

مرا تو مردم چشمی، مرو مرو ز سرم

[...]

محتشم کاشانی

ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین

نشیمنی است ز مردم تهی بیا بنشین

تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم

هزار سال به دولت درین سرا بنشین

دو منزلند دل و دیده هر دو خانهٔ تو

[...]

اسیر شهرستانی

بیا و در دلم ای وحشت آشنا بنشین

چو چشم خود به سراپرده حیا بنشین

ز یاد چشم تو شیرین حکایتی دارم

برای خاطر ما یک نفس بیا بنشین

سبکروی ثمر نوبهار آزادی است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه